هدف زندگی – ۲

در ادامه پست قبلی در مورد هدف زندگی نظرسنجی دیگری گذاشتم مبنی بر اینکه فکر می کنید، هدف از خلقت انسان چیست؟ و ۹۳ نفر در آن شرکت کردند که نتیجه آن به شرح زیر است:
هدف از زندگیدر این مجال، این تحلیل مختصری بر این نظرسنجی ارائه می کنم:
✅در مورد هدف زندگی ابتدا باید مشخص کنیم که آیا #خدا هست یا نیست. البته این موضوع بحث مفصلی است و فرض ما بر این است که همه شما به حضور خدا اعتقاد دارید.
استیون هاوکینگ، فیزیکدان مشهور، در سالهای گذشته اعلام کرده بود که خدا نیست و جهان هستی بر اثر پدیده #انفجار بزرگ یا بیگ بنگ به وجود آمده است و قانون #جاذبه، جهان را اداره می کند. البته ایشان نیفزودند که خود این پدیده انفجار بزرگ را چه کسی به وجود آورد؟ اگر بپذیریم که بیگ بنگ سبب تشکیل جهان هستی شده است، باید از #مسبب آن هم بپرسیم که باز به خدا می‌رسیم (سوره انبیاء آیه ۳۰).
جالب اینکه امسال خود جناب استیون هاوکینگ هم نظرش عوض شده و وجود خدا را پذیرفته است.
از طرفی در زمان فعلی تقریباً هیچ دین بزرگ و متوسطی نداریم که به حضور خدا اعتقاد نداشته باشد و به ادعای ویکی پدیا، تنها ۷% جمعیت جهان به خدا اعتقاد ندارند که حدود نصف آنها هم چینی اند!
لذا فرض را بر این می گیریم که همه شما قبول دارید خدا هست.
✅ اما در مورد هدف زندگی، سه نفر از دوستان پاسخ دادند که زندگی پوچ است و بعد از مرگ #نابود می شویم. خوب این فلسفه، با حکمت خداوند ناسازگار است چرا که شخص حکیم کار بیهوده نمی‌کند. با عدل خدا هم ناسازگار است چراکه انسان ها در طول ۶۰-۷۰ سالی که در زمین زندگی میکنند، به پاداش و سزای کردار نیک و بد خود نمی‌رسند…
از اینها که بگذریم، آیا برای شما پیش نیامده است که #مرده را به #خواب ببینید؟ خوب اگر انسان با مرگ نابود می‌شود چگونه پس از مرگ در خواب دیگران ظاهر می شود و به او القائاتی می‌کند و گاهی او را از برخی اخبار #غیب آگاه می‌کند؟
چطور انسان با مرگ نابود می شود حال آنکه اخبار زنده کردن مردگان توسط حضرت #عیسی به تواتر رسیده است!
چطور انسان با مرگ نابود می شود حال آنکه اخبار متعددی از #شفای مریض ها توسط امامان در زمان خودمان دیده و شنیده ایم؟ امامانی که صدها سال قبل شهید شده اند…
اگر دوستانی هستند که تمایل به گفتگو در این مورد دارند می توانند به حاج آقای حسینی دفتر نهاد مراجعه کنند. من هم به اندازه بضاعتم در خدمت هستم.
پنج نفر از دوستان اعلام کردند که هدف از زندگی رسیدن به #لذّت بیشتر است. این هدف، به چند دلیل نمی‌تواند مورد نظر خدا باشد:

? اگر هدف خلقت #انسان، رسیدن به بهره مندی های بیشتر بود، حضور حیوانات کفایت می کرد و نیازی به خلقت انسان با این خصوصیات نبود. در واقع تنها #تمایز انسان با #حیوان در جنبه های غیر مادی است: قدرت #تفکر، #تعقل و #رشد در جنبه های معنوی
?نکته دیگر اینکه، رسیدن به برخی لذّت ها، مستلزم #نقض لذّت دیگران است؛ مثلاً فردی از سیگار کشیدن لذت می‌برد در حالیکه فرد کنار او از این کار اذیت می‌شود. یا فردی از گوش دادن به #موسیقی بلند لذت می‌برد در حالی که این کار باعث آزار همسایه‌اش در آپارتمان می‌شود. به عبارتی نمی‌شود همه از لذت حداکثری بهره‌مند شوند.
?نکته آخر اینکه هیچ لذتی در این دنیا #مطلق نیست! تقریباً هر لذتی را نگاه کنید همراه با نوعی درد و اذیت شدن است؛ مثلاً لذتِ خوردن با اذیتِ رفتن به دستشویی همراه است! یا لذتِ خواب با رنجِ بیدار شدن همراه است، لذتِ سُر خوردن از سرسره، با زحمت بالا رفتن از پله ها همراه است… پس رسیدن به این هدف در این دنیا مقدور نیست

✅سه دسته از دوستان که خوشبختانه ۹۱% افراد شرکت کننده در نظرسنجی هستند یکی از سه هدف (رسیدن به کمال عقلی و معرفتی، شناخت خدا و بندگی او، رسیدن به شهود باطنی) را انتخاب کرده اند که اینها می توانند با هم جمع شوند؛ یعنی در حالت ایده آل ما می خواهیم که عقل و معرفتمان زیاد شود به تبع آن خدا را بهتر خواهیم شناخت و آنکس که خدا را بشناسد او را عبادت خواهد کرد و تا آنجا می رود که به #یقین برسد و یقین همان #شهود باطنی است که کمترین چیزی است که در بین مردم تقسیم شده است.
برای این دسته از دوستان و نیز آن دو دسته‌ی اول، پیشنهاد می کنم ۲۵ صفحه اول کتاب زیر از استاد مطهری را مطالعه کنند: این کتاب از سخنرانیهای ایشان در جمع ۱۰ تن از شاگردان خودشان در سال ۱۳۵۱ تهیه شده است:

https://t.me/khosravi_h/637

Share

هدف زندگی

چندی پیش، نظرسنجی در کانالم گذاشتم و از دانشجویان خواستم به این سوال پاسخ دهند که آیا به فلسفه زندگی شان فکر می کنند؟
purpose-of-life - هدف زندگیدر این مجال می خواهم تحلیل مختصری کنم و پیشنهادی بدهم که ان شاءالله مفید باشد:
خیلی خوشحال کننده است که دانشجویان عزیز به هدف زندگی و فلسفه حیات خود فکر می کنند (به جز ۳% که ان شاءالله آنها هم فکر کنند!).
کلمه انسان از ریشه نسیان گرفته شده یعنی فراموشی و به همین علت اکثر انسانها (مخصوصا بعد از اشتغال و ورود به زندگی متاهلی) گرفتار روزمرگی شده و از هدف خلقت غافل می شوند. تمام همّ و غمشان این می شود که امروز که از خانه بیرون می روم چه کاری کنم که پول بیشتری کسب کنم. در خانه هم که مهمترین سوال این می‌شود که ناهار و شام چی بخورم و چه کانالی را تماشا کنم! اصولا در طول روز به اندازه ۵ دقیقه هم به خودمان فرصت خلوت کردن و تفکر کردن نمی دهیم.الان که شما در سنی هستید که عقل و قلبتان به دنبال حقیقت است، باید این را قدر بدانید و قبل از اینکه به مرحله روزمرگی بیفتید فکر کنید و تحقیق کنید که واقعا هدف خداوند از خلقت انسان چیست؟ یادم هست در دوره دانشجویی کتابی ? مطالعه کردم به نام “در آغوش نور” که ترجمه Embraced By The Light بود. نویسنده این کتاب یک خانم مسیحی (بتی جین ادی) است و شخصی است که چند ساعتی مرگ را تجربه کرده و همین تجربیات را در قالب چند جلد کتاب درآورده که اولین جلد آن بسیار جذاب است.

این کتاب را به تازگی دوباره از روی نسخه صوتی گوش دادم. نوشته های این کتاب خالی از اشکال نیست ولی نگاه شما به زندگی را عوض می کند.

این کتاب ۱۶۵ صفحه است و نسخه صوتی آن هم موجود است که می توانید از برنامه اندرویدی نوار (نسخه صوتی) یا فیدیبو (نسخه متنی) آن را دریافت کرده و بخوانید.

پ.ن: گفتم این کتاب اشکالاتی دارد  و در مواردی با عقل و آموزه های دینی جور درنمی آید (مثلا در جایی که صحبت از عاقبت منکرین خدا می کند و تحلیل خودش را ارائه می کند یا در بخشی که قصه مرد مست و ژنده پوشی که در کنار خیابان افتاده را بیان می کند). به عنوان یک اصل کلی خوب است در قبال هر متنی که می خوانیم یا ویدیویی که می بینیم تفکر انتقادی داشته باشیم. چرا که به جز قرآن ما کتاب دیگری نداریم که بی نقص باشد.

sapp.ir/khosravi

Share

قرارمان چه بود؟

این مطلب ارزش خوانده شدن دارد؛ هرچند زیادی رک نوشته شده است و برخی جاهایش را قبول ندارم! حوصله کنید…

سایت تبیان نامه ای زده بود که سبب شد سری به شبکه اجتماعی تبیان بزنم و در آنجا این مطلب را ببینم و از آنجا که قرار ما ایرانیها نیست که مرجع مطالبمان را ذکر کنیم، با جستجوی مختصری به مرجع تقریبا اصلی این مطلب رسیدم که ظاهرا توسط آقای میرداوود معصومی نوشته شده البته این مطلب صاحبان دیگری هم پیدا کرده مثل آقای روحانی نژاد

تا جایی که فهمیده‌ام قرار نبوده این ‌قدر وقت‌مان را در آخور‌های سرپوشیده‌ تاریک بگذرانیم، به جای چریدن زندگی و چهار نعل تاختن در دشت‌های بی‌مرز.
قرار نبوده تا نم باران زد ، دست‌پاچه شویم و زود چتری از جنس پلاستیک روی سر‌ بگیریم مبادا مثل کلوخ آب شویم.
قرار نبوده این قدر دور شویم و مصنوعی. ناخن‌های مصنوعی ، خنده‌های مصنوعی ، آواز‌های مصنوعی ، دغدغه‌های مصنوعی.
حتما قرار نبوده بزهایی باشیم که سنگ‌نوردی مصنوعی در سالن می‌کنند به جای فتح صخره‌های بکر زمین.
هر چه فکر می‌کنم می‌بینم قرار نبوده ما این‌ چنین با بغل دستی‌های‌مان در رقابت‌های تنگانگ باشیم تا اثبات کنیم جانور بهتری هستیم؛ این همه مسابقه و مقام و رتبه و دندان به هم نشان دادن برای چیست؟

قرار نبوده همه از دم درس خوانده بشویم ، از دم دکترا به دست بر روی زمین خدا راه برویم؛ بعید بدانم راه تعالی بشری از دانشگاه‌ها و مدرک‌های ما رد بشود

باید کسی هم باشد که گوسفندها را هی کند، دراز بکشد نیلبک بزند، با سوز هم بزند و عاقبت هم یک روز در همان هیات چوپانی به پیامبری مبعوث شود.
یک کاوه لازم است که آهنگری کند، که درفش داشته باشد، که به حرمت عدل از جا برخیزد و حرکت کند…
قرار نبوده این ‌همه در محاصره‌ی سیمان و آهن ، طبقه روی طبقه برویم بالا.
قرار نبوده این تعداد میز و صندلی کارمندی روی زمین وجود داشته باشد، بی‌شک این همه کامپیوتر و پشت‌های قوز کرده‌‌ی آدمهای ماسیده در هیچ کجای خلقت لحاظ نشده بوده؛
تا به حال بیل زده‌اید؟ باغچه هرس کرده‌اید؟ آلبالو و انار چیده‌اید؟…
کلا خسته از یک روز کار یَدی به رختخواب رفته‌اید؟ آخ که با هیچ خواب دیگری قابل مقایسه نیست…
این چشم‌ها برای نور مهتاب یا نور ستارگان کویر، ‌ برای دیدن رنگ زرد گل آفتابگردان، برای خیره شدن به جاریِ آب شاید؛ اما برای ساعت پشت ساعت، روز پشت روز، شب پشت شب خیره ماندن به نور مهتابی مانیتورها آفریده نشده‌اند.
قرار نبوده خروسها دیگر به هیچ‌ کار نیایند و ساعت‌های دیجیتال به‌ جایشان صبح‌خوانی کنند.
آواز جیرجیرک‌های شب‌نشین حکمتی داشته حتما، که شاید لالایی طبیعت باشد برای به خواب رفتن‌ ما تا قرص خواب‌ لازم نشویم، و اینطور شب تا صبح پرپر زدن همه‌گیر نشود.
من فکر می‌کنم قرار نبوده کار کردن، جز برای بر طرف کردن غم نان ، بشود همه‌‌ی دار و ندار زندگی‌مان ، همه‌ی دغدغه‌ی زنده بودن‌مان.
قرار نبوده کنار هم بودن و زاد و ولد کردن، این همه قانون مدنی عجیب و غریب و دادگاه و مهر و حضانت و نفقه و زندان و گروکشی و ضعف اعصاب داشته باشد.
قرار نبوده این طور از آسمان دور باشیم و سی‌ سال بگذرد از عمر‌مان و یک شب هم زیر طاق ستاره‌ها نخوابیده باشیم.
قرار نبوده کرِم ضد آفتاب بسازیم تا علیه خورشید عالم‌تاب و گرما و محبتش ، زره بگیریم و جنگ کنیم.
قرار نبوده چهل سال از زندگی رد کنیم اما کف پای‌مان یک‌بار هم بی‌واسطه‌ی کفش لاستیکی یا چرمی یک مسافت صد متری را با زمین معاشرت نکرده باشد.
قرار نبوده من از اینجا و شما از آنجا، صورتک زرد 🙂 به نشانه‌ی سفت بغل کردن و بوسیدن و دوست داشتن برای هم بفرستیم.
چیز زیادی از زندگی نمی‌دانم ، اما همین‌ قدر می‌دانم که این‌همه “قرار نبوده”‌ای که برخلافشان اتفاق افتاده ، همگی‌مان را آشفته‌ و سر در گم کرده…
آن قدر که فقط می‌دانیم خوب نیستیم، از هیچ چیز راضی نیستیم ، اما سر در نمی‌آوریم چرا.

Share