تهران در یک روز تمیز

دیروز (چهارشنبه ۲۳ بهمن ۸۷)، پس از بارش تقریبا شدید رحمت الهی و وزش بادهایی از نوع ریاح (تفسیر که نخوندیدن!) هوای تهران به شدت پاک و جلوه شهر به غایت زیبا شد. کوههایی که به ندرت چشممان به جمالشان روشن می شود و مناظری که به زحمت می توان در روزهای عادی دید، به خوبی نمایان بودند. برای اولین بار بود که مناره های حرم امام خمینی (ره) را از طبقه پنجم (یا به عبارتی هشتم نهم!) دانشکده فنی دانشگاه تربیت مدرس دیدیم و هواپیمایی را تا نشستن در باند فرودگاه رصد کردیم.

۳۴ عکس از زاویه های مختلف از شهر گرفتم، که از این تعداد ۱۷ تایش را در فلیکر آپلود کردم، با توجه به اینکه خیلی ها به فلیکر دسترسی ندارند، تعدادی از زیباترین عکسها را در اینجا قرار می دهم (عکسها با استفاده از موبایل n95 در حالت تنظیم برای مناظر دور (landscape) گرفته شده است که البته به نظر می رسد تنظیم خوبی نبوده و همان حالت خودکار تصاویر بهتری تولید می کند!)

این عکس رو گمونم از داخل اتاق آقای دکتر کبیر گرفتم (با تشکر)…

شاید بهترین عکسی که از تهران گرفته ام!

شاید بهترین عکسی که از تهران گرفته ام!

تهران در یک روز تمیز، پس از باران

تهران در یک روز تمیز، پس از باران

برج میلاد پس از باران

برج میلاد پس از باران

این هم تصویری که در حالت عادی از برج میلاد می بینیم! در همان روز البته قبل از باران. هر چند بخشی از آلودگی متعلق به مه است ولی کم هم پیش نمی آید که برج میلاد را مثل این عکس ببینیم!

برج میلاد پس از باران

برج میلاد قبل از باران!

برای دیدن عکسها در اندازه یک کم بزرگتر روی آنها کلیک کنید و برای دیدن عکسهای خیلی بزرگتر به فلیکر بخش حسین خسروی مراجعه فرمایید!

Share

اکسیژن، اکسیژن، حق مسلم ماست

امروز صبح به اتاق استادم رفتم، ظاهرا در همان دفترشان، آقای دکتر م. به عیادت ایشان آمده بود و بحث بر سر قلب و عروق و آلودگی به شدت بالا گرفته بود. یکی دو هفته قبل، استاد عزیزم که عادت به پیاده رفتن به خانه دارد، در هوای آلوده‌ی تهران دچار یک مشکل قلبی شد که الحمد لله به خیر گذشت. بحث بالا گرفته بود که دکتر م. حرف جالبی زد؛ گفت باید توی خیابونا راه بیفتیم و به جای شعار انرژی هسته‌ای حق مسلم ماست بگوییم اکسیژن حق مسلم ماست. واقعا برای تهران باید چنین کاری کرد. این روزها بازار سکته قلبی خیلی پررونقه و دلیل اصلی اش هم هوای پاک تهرانه. هفته‌ی هوای پاک هم که هیچ نسبتی با اسمش نداره، چرا که همیشه آلوده‌ترین هفته،‌ی سال همین هفته است. مسوولین هم که در شر هوای تهران مانده‌اند و هر یک دیگری را مقصر ماجرا می‌داند. البته من از همه بیشتر ایران خودرو و سایپا را مقصر می‌دانم، چرا که خودروهای تولیدی آنها به قول یکی از مسولین از همان بدو تولد فرسوده است و هیچ کس هم حریفشان نیست.

من که به سلامتی از تهران فرار کردم، خدا به حال شما تهرانیها رحم کند…

Share

خداحافظ ای پارک خودرو قراضه!

میگن چون قافیه تنگ آید، شاعر به جفنگ آید. منم که اصلا استعداد شعر ندارم. اول عنوان این مطلب رو گذاشته بودم خداحافظ ای پارکینگ بزرگ، بعد ییدفه ذهنم به سمت شعر مشهور “خداحافظ ای شعر شبهای روشن، خداحافظ ای قصه ی عاشقانه” منحرف! شد. گفتم بر این وزن اگر بنویسم، باحالتره، این شد که خداحافظ ای پارک خودرو قراضه! مهم خداحافظیشه. مهم برآورده‌شدن یک آرزوی بزرگه ولی این شعر هم کم واقعیت نداره. یادمه سال ۷۸ که برای تحصیل دوره‌ی نامبارک لیسانس به تهران آمده بودم، به مناسبتی، سری به جماران زدیم  و من برای اولین بار قسمت شمال شهر را می‌دیدم. آنقدر میدان تجریش و اطراف آن خلوت و زیبا بود که من فکر می‌کردم به شهر دیگری آمده‌ایم (البته اون وقت n95 ای نبود که عکس بگیرم!). آن وقت که ما در خوابگاه طرشت ۳ (نزدیک میدان آزادی، ابتدای بزرگراه شیخ فضل‌الله نوری) زندگی می‌کردیم، ترافیک زیادی در خیابان آزادی بود و دیدن یک محله‌ی خلوت و کم ترافیک برایم عجیب بود. این عکسی که در زیر می‌بینید از همان شمال تهران است (محله‌ی چیذر) اما در مهرماه سال ۸۷.

آنقدر حجم ماشینها زیاد شده که دیگر در هیچ محله‌ای در تهران حتی نمی‌توانید کوچه‌ای را بیابید که دو سمت آن ماشین پارک نشده باشد. دو سه روز قبل داشتم از اتوبان جلال آل احمد و کردستان عبور می‌کردم، اتفاق بسیار عجیب‌تری افتاده بود. در کنار اتوبان ماشینها پارک کرده بودند! کردستان از ابتدا تا نزدیکی ونک پر از ماشینهایی بود که پارک کرده بودند و به سر کارشان رفته بودند! تازه هنوز هم جا داره، سمت چپ اتوبانها هم که خط سرعته، به زودی تبدیل به پارکینگ می‌شه. پس به من حق می‌دهید که بگویم خداحافظ ای پارک خودرو قراضه! (البته قراضه رو زیاد به دل نگیرین)


به هر حال من که از همین چهارشنبه تهران را ترک می‌کنم. شما هم سعی کنید ترک کنید! اینجا جای ماندن نیست. به اعصاب مبارک رحم کنید و دست از این کارا بردارید، عاقبت نداره ها. برین ولایت خودتون. چیه مثل آهو! چسبیدین به این جهنم. (شهری که پر از آلودگیهای محیطی و صوتی و تصویریه، جهنمه دیگه) خودتو رها کن از این رنج تنهایی!!
داشتم با خودم فکر می‌کردم از تهران که برم دلم برای چه چیز آن تنگ خواهد شد؟ به این نتیجه رسیدم که تنها برای امکاناتش و معدود دوستانی که در این شهر داشتم. امکاناتش که اونقدر نمی‌ارزه که اشکالاتش رو تحمل کنم. دوستان هم که بُعد منزل نبود در سفر روحانی!!!

ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی        تو بمان و دگران، وای به حال دگران

این وردپرس ۲.۷ هم خیلی چیز محشری شده ها، هر چند هنوز نیومده ولی اینجا عکسهاشو ببینید و کیف کنید!

Share