دو روز پیش، به دعوت علی آقای واعظی (دانشجوی سابق و دوست صادق) به کوچه باغهای بسطام سری زدم و از طبیعت زیبای آن بهره بردم. یادم از کوچه باغهای خضری افتاد و زمانهایی که مهمترین تفریح ما رفتن به باغات و خوردن چای گداجوشی! بود. وای از گذر تند زمان
بایگانی ماهیانه: تیر ۱۳۹۱
بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
باید اول کمک از مردم افتاده کنی
خویش تسلیم به تقسیم فرستاده کنی
«بشنو این نکته که خود را ز غم آزاده کنی
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی»
*******
آخر ای خواجه از این دار جهان، خواهی شد
زیر خاک عمل خویش، نهان خواهی شد
سالها خاک ره راهروان خواهی شد
«آخرالامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی»
*******
ای دل آنقدر به طاعات و عبادات مَلاف!
چون که باطل بُوَد البته وضو زآب مُضاف
تا نهای محرمِ از غیرِ، نکو نیست طواف
«تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف
مگر اسباب بزرگی، همه آماده کنی»
*******
ای لب لعل تو، سرمایهی خیر و برکات
سبزه خط تو داده است به ما خط نجات
حسن از خرمن حُسن تو گرفته است زکات
«اجرها باشدت ای خسرو شیرین حرکات!
گر نگاهی سوی فرهاد دل افتاده کنی»
*******
مسمطی از زنده یاد احمد عابد نهاوندی (مرشد چلویی) بر روی شعری از حافظ
برگرفته از کتاب «رفیق آدمها»
ای نفسها به فدای کف نعلین شما
با سلام ای آقا
شبتان مهتابی
روز میلاد شما در پیش است
عرض تبریک آقا و کمی بی تابی
چشم عالم به دقایق نگران خواهد شد
کوچه ها منتظرند
دشتها حوصله سبزه ندارند دگر
پس چرا دیر آقا
ای نفسها به فدای کف نعلین شما
اندکی تند قدم بردارید
شاعر: نمی دانم
با آرزوی دیدن دوران ظهور مولایمان حضرت ولی عصر حجت ابن الحسن العسکری (ارواحنا له الفداء)