تحریمهای احمقانه

۱۰-۱۲ روزی می شود که دو سایت p30codenevis.ir و farsiocr.ir به حالت تعلیق درآمده و باز نمی شوند. علت را که از سرویس دهنده پرسیدم، صحبت از تحریم سیستم مدیریت CPanel برای سایتهای ir کردند. راست و دروغش را نمی دانم، اما دردسرش را خوب احساس می کنم.

مقر شرکت هانوفر آی تی که سایتهای بنده را میزبانی می کند، در آلمان است و صحبتی که با مسئول آن داشتم حاکی از همان مطلبی بود که در انتهای پست قبلی گفتم؛ او گفت که از بالا! لیست بلند بالایی از سایتهایی را برایمان ارسال کرده اند که اینها توسط شرکت ما سرویس دهی می شوند و باید از این پس سرویس دهی نشوند! می گفت حتی سایتهایی که سالها قبل ما به آنها سرویس داده ایم و الان با ما کار نمی کنند نیز در این لیست به چشم می خورد.

واقعا آدم به سلیقه این جماعت حسرت می خورد، آخر چه نفعی دارد برایتان. حالا CPanel نشد، Plesk اون هم نشد یکی دیگه. اصلا نشد یه دونه ملی شو می سازیم! ما که در صنایع ملی ید طولایی داریم.


پی نوشت (۹۰/۶/۶): به سلامتی p30codenevis.ir مجددا راه افتاد.

Share

روزنوشت

۱. شهادت مولای متقیان و ولی مؤمنان حضرت علی علیه السلام، تسلیت باد. در آستانه شبهای قدر خیلی ها در این فکرند که بهترین آرزو چیست که در این شب ها آن را از خدای مهربان تمنا کنند و چه اعمالی بهتر است که آن را انجام دهند؟ سوال سختی است که پاسخهای کلیشه ای و دم دستی زیادی برایش یافت می شود: فرج امام زمان (عج)، شفای مریضان، رفع گرفتاری از مسلمین، طلب مغفرت برای خود و دیگران و …

من قصد پاسخگویی ندارم، یعنی در این مقام نیستم. لیکن می خواهم یکی از بزرگترین نعمات را گوشزد کنم که کمتر به آن پرداخته می شود؛ علم و معرفت. معرفتی که ما را به پروردگار نزدیکتر کند. معرفتی که ما را با ولایت آشنا کند. شناختی که درمواجهه با دوراهی های تصمیم، نوری باشد که ما را به صراط مستقیم هدایت کند. البته این معرفت غالبا اکتسابی نیست بلکه نوری است که خدا تقسیمش می کند. زمینه آن را لیکن خودمان آماده می کنیم با ایمان حقیقی و تقوای الهی:

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّـهَ وَآمِنُوا بِرَ‌سُولِهِ یُؤْتِکُمْ کِفْلَیْنِ مِن رَّ‌حْمَتِهِ وَیَجْعَل لَّکُمْ نُورً‌ا تَمْشُونَ بِهِ وَیَغْفِرْ‌ لَکُمْ ۚ وَاللَّـهُ غَفُورٌ‌ رَّ‌حِیمٌ

ای مؤمنان! از خدا پروا کنید و به پیامبرش ایمان آورید تا دو سهم از رحمتش را به شما عطا کند، و برای شما نوری قرار دهد که به وسیله آن راه سپارید و شما را بیامرزد، و خدا بسیار آمرزنده و مهربان است. (سوره حدید، آیه ۲۸)

بخشی از معرفت هم که زمینه سازی معرفت قلبی است، اکتسابی است. مطالعه خطبه ۳۱ نهج البلاغه (+) در شب شهادت امام علی علیه السلام بسیار آموزنده است.

هر چه که از خدا خواستید، فرج امام زمان و پیروزی انقلابات مسلمین و نجات قحطی زدگان سومالی را از یاد نبرید. حقیر را هم از دعای خیر فراموش نکنید.

۲. شماره حساب ۹۹۹۹۹ هلال احمر نزد بانک ملی و یا ۵۵۵۵ کمیته امداد امام خمینی جهت کمک به مردم سومالی را از یاد نبرید. این شبها بهترین شبها برای انفاق است چرا که همان طور که شب قدر ۱۰۰۰ ماه ارزش دارد، انفاق شما هم به همین میزان ارزشمندتر خواهد بود:

اَلا لایَعْدِلَنَّ اَحَدُکُمْ عَنِ الْقَرابَهِ یَرى بِهَا الْخَصاصَهَ اَنْ یَسُدَّها بِالَّذى لایَزیدُهُ اِنْ اَمْسَکَهُ، وَ لایَنْقُصُهُ اِنْ اَهْلَکَهُ. وَ مَنْ یَقْبِضْ یَدَهُ
مباد یکى از شما از خویشاوند تنگدست خود به مالى که اگر نبخشد به ثروتش نیفزاید، و اگر ببخشد کاهشى در ثروتش پدید نیاید روى برگرداند و از یاریش دریغ ورزد. (خطبه ۲۳ تهج البلاغه)

۳. طی دو هفته گذشته، در طرح ضیافت اساتید دانشگاههای شاهرود شرکت داشتم. الحمدلله منافعی داشت. در جلسات فوق برنامه، مطالبی گفته شد که تنها لغتی که در مورد آن می توانم به کار ببرم، “وحشتناک” است. سربسته بگویم هر چه در دنیای مجازی و ارتباطات غیرحضوری می گذرد، در فضایی به وسعت ۹۰۰ هکتار پوشیده شده از ابرکامپیوترها جایی که سازمان NSA در آن واقع است، ثبت می شود و در مواقع لزوم بر علیه شما استفاده می شود. مثالهایی از افرادی که از این طریق به دام افتاده بودند هم مطرح شد… اطلاعات خود را به سادگی در اختیار سایتها و شبکه های اجتماعی قرار ندهید.

Share

ماجرای تشرف به مذهب اهل بیت (علیهم السلام)

داستان تشرف خانم نیجریه ای به مذهب اهل بیت (علیهم السلام)

از زبان خانمی که در این ماجرا نقش داشته است:
در شهر مکه و در مسجدالحرام روزی با یک خانم نیجریایی آشنا شدم که در کنار دوستانش در صف نماز نشسته بود. اسمش خدیجه بود. وقتی صحبت با ایشان آغاز شد، بحث، بحث سیاسی بود و در ادامه آن، من بحث را به سمت و سوی دینی و مذهبی سوق دادم. صحبت از ولایت و امامت شد و این که در واقع تفاوت شیعه و سنی، همین است. هر چه من می گفتم گویی که برایش توضیح واضحات بود؛ زیرا با سر، تایید می کرد و من هم ادامه می دادم. به یکباره مرا متوقف ساخت و گفت: لازم نیست توضیح بیشتری بدهی! هر چه شما بگویی من قبول دارم. فقط بگو اکنون چه باید بکنم که راه درست را رفته باشم؟ گفتم آخر این طور نمی شود که انسان هر چه را می شنود بی هیچ منطق و بحثی قبول کند. عاقلانه نیست!

خدیجه رو به من کرد و گفت چند شب قبل خوابی دیدم. خواب دیدم که حضرت رسول اکرم (ص) به مسجد الحرام آمده اند و در جای خود نشسته اند. همه مسلمین حاضر در مسجد الحرام به سمت پیامبر دویدند و پیامبر، گویی نوری بود که هر کس تلاش می کرد تا سرانگشتی به سویش دراز کند و از او نوری بگیرد و فیضی ببرد. در جایی که پیامبر نشسته بود، در پشت سر، پارتیشن و نرده‌های مخصوصی بود که گروهی از مـردم را از سایرین جدا می‌کرد و افراد خاص و برتری در داخل آن حصار بودند. من به سرعت به آن قسـمت
نزدیک شدم تا دستی به سوی منبع نور رسالت دراز کنم و بهره‌ای بیابم، که دیدم مانع مـن شـدند و گفتند: این قسمت، مخصوص افراد خاصی است و شما نباید نزدیـک پیامبر (ص) شوید. گفتم : امّا من، عاشق وصال رسول الله (ص) هستم. مگر من چه کاری نکرده‌ام که اینها کـرده‌اند؟ صدایی از سمت نور رسالت، به‌گوشم رسید که می‌گفت: «‌خانم سفیدپوشی در چند روز آینده به نــزد تـو مــی‌آید و راه رسیدن به ما و گذشتن از این حصـار را به تو نشان می‌دهد. تا آن زمان ، منتظر باش»‌.

علی ولی الله

من اکــنون، چندین روز است‌ کـه حال عجیبی دارم وگویا مدت‌هاست منتظرم که تو را بیابم و تو بــرایــم هــمین سخنان را بگویی ر من اکـنون دانستم که آن حصار، ولایت بود که من نمی‌دانستم و نمی‌شناختمش و رمز رسبدن به پیامبر (ص)، همین بوده است و من می‌خواهـم به هر ترتیب که شده ، خود را به حضرت رسول‌(ص) نزدیک‌تر کنم. حال، بگو چه کنم.

خدیجه با حال عجیبی سخن می‌گفت. اولین بار بودکه‌ کسی این‌گونه مشتاق پذیرای حـرف‌هایم بود. او را به بعثه دعوت کردم‌. او با یکی از علمای عضو هیئت علمی ، دیدار نمود و بحـث ادامه یافـت تا این که رسما تشیع را پذیرفت و قرار شدکه پـس از بازگشت از حج، برایش رساله‌ای جهت شروع به تقلید بفرستم که همین کار را هم کردم.
خدیجه گفت : روزی که من با صدای حضرت رسول صــحبت مـی‌کردم ، بــا چــند نفر از دوسـتان هم‌کاروانی‌ام بودم و در رویایم آنها هم حضور داشتند و جـالب‌تر این که امروز هم بر حسب واقع، با همان‌ها نشسته‌ام و سخنان شما را می‌شنوم. اکنـون بحمد الله، راه حق و حقیقت را یافته‌ام و خدا را بر این نعمت شاکر هستم!

این داستان ظاهرا مربوط به سال ۱۳۸۲ است که در کتاب زمزم عرفان (تالیف آیت الله ری شهری) صفحه ۳۷۱ و ۳۷۲ آمده است. وقتی آقای ری شهری این ماجرا را در سال ۸۳ برای آیت الله بهجت تعریف می کند ایشان با خرسندی می فرمایند: «این عملی است که در مقابل آن اگر کلاهت را بیندازی به عرش می رسد» (قریب به مضمون)

Share

تغییر نعمت به دست خود انسان است؟

حدود یک سالی هست که قرآنی تهیه کرده ام که یک صفحه اش متن و ترجمه است و صفحه مقابلش تفسیر منتخبی از آیات همان صفحه است. این کار توسط حضرت آیت الله مکارم شیرازی انجام شده و به نظر من از آن کارهایی است که قبلا جای خالی اش احساس می شد؛ مخصوصا برای آنها که حوصله خواندن تفاسیر طولانی را ندارند. این قرآن به طور ناخودآگاه انسان را به تدبر در آیات الهی وا می‌دارد.

نکته جالب در ارتباط با قرآن این است که هر دور که می خوانی اش، نکته‌ی جدیدی کشف می کنی و این از معجزات قرآن است. من عادت دارم مثل کتابهای عادی، زیر آیاتی که جلب توجه می کند، خط می کشم و گاهی این آیات را مرور می کنم.

امروز آیه ای جلب توجهم کرد که مبتلابه تمام انسانهاست و بسیار عبرت آموز:

ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّـهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّرً‌ا نِّعْمَهً أَنْعَمَهَا عَلَىٰ قَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُ‌وا مَا بِأَنفُسِهِمْ ۙ وَأَنَّ اللَّـهَ سَمِیعٌ عَلِیمٌ آیه ۵۳ سوره انفال

این به این خاطر است که خدا بر آن نیست که نعمتی را که به قومی عطا کرده تغییر دهد تا زمانی که آنان آنچه را در خود دارند تغییر دهند؛ و یقیناً خدا شنوا و داناست.

در توضیح این آیه آمده است:

از امام باقر (ع) نقل شده است : « خداوند به طور قطع حکم کرده است که نعمتی را – که بر بنده اش ارزانی داشته – نگیرد ؛ مگر اینکه از آن بنده گناهی سر بزند و به خاطر آن گناه ، مستحق نقمت و گرفتاری گردد.»

در روایتی از امام صادق (ع) می خوانیم : « خداوند پیامبری از پیامبرانش را به سوی قومی برانگیخت و به او وحی کرد که به قومت بگو : این مطلب بدون استثناست که اهل هر آبادی و هر مردمی که به خاطر اطاعت من در خوشی و خرمی هستند، اگر از آنچه من می پسندم ، برگردند ، من نیز آنها را از حالی که دوست دارند به حالی که دوست ندارند، بر می گردانم و اهل هر آبادی و هر خانواده ای که به خاطر سرکشی از فرامین من گرفتار هستند، اگر از آنچه نمی پسندم به آنچه می پسندم برگردند، من نیز آنها را از حالی که نمی پسندند به حالی که دوست دارند ، بر می گردانم.» از این آیه استفاده می شود که بین  تحولات نفسانی انسان و حوادث روز ، ارتباط مستقیم برقرار است ؛ به وطوری که انسانها با تغییر اوضاع و احوال درونی خود ، سبب تحول حوادث بیرونی می شود.

بر اساس دریافت ذهن ناقص من؛ این یعنی اینکه به عنوان مثال در حوزه مادیات اگر خداوند به شما خانه‌ای عنایت کرد، مادامیکه وضعیت معنوی شما تضعیف نشود (مرتکب معصیت جدیدی نشدید و تنزل روحی پیدا نکردید) خانه شما از دست نخواهد رفت، اگر زراعت خوبی عنایت کرد به همین ترتیب، اگر شغل خوبی عنایت کرد، اگر خودرویی عنایت کرد و … یا در حوزه معنویات اگر نعمت ولایت نصیبتان شد، اگر توفیق خدمتگزاری به مردم نصیبتان شد و یا امثال آنها؛ این نعمات و توفیقات مستدام خواهد بود؛ اگر شما بهتر شدید نعمتها ارتقاء خواهد یافت و اگر بدتر شدید نعمتها تنزل خواهد یافت (زلزله ای خانه را از شما می گیرد و یا طوفانی زراعتتان را خراب می کند و یا انحرافی شما را از نعمت ولایت برمی گرداند) اگر هم که تغییر نکردید، نعمت بلاتغییر خواهد ماند.

Share

کمی بخندیم

میگم این روزه های تابستان اصل روزه است؛ روزه های زمستون رو میذاره تو جیبش… نماز و روزه هاتون قبول

یک ایمیلی به دستم رسید که در اوج گرسنگی کلی مرا خنداند. برخی از تیکه های بامزه اش را برایتان گذاشتم؛ از باب شاد کردن دل مومن.

بچه داییم به دنیا اومده. همه خوشحال و اینا. مامان بزرگم برگشته میگه حالا میخاین براش اسم بذارین؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ میخایم همین جوری ولش کنیم اسمش بشه نیـــــو فولدر (New Folder)

دارم با تلفن حرف میزنم. بابام میگه دوستت بود؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ ژاک شیراک بود در مورد مناقشات اخیر خاورمیانه نظرمو میخواست

تو صف بربری نوبتم شده یارو میگه بربری میخوای؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ اومدم از شاگردت تایپ یاد بگیرم

با ماشین افتادیم ته دره یارو میگه زنگ بزنم آمبولانس بیاد؟
میگم : پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه مشکل درون خانوادست خودمون حلش میکنیم

صدای خروپفش کشتمون ! تکونش دادم از خواب پریده، میگه سر صدام اذیتت می‌کنه؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ جنس صداتو دوست دارم می‌خواستم بت بگم سعی‌ کن تو اوج که میری رو تحریرات بیشتر کار کنی‌!

تو تاکسی تنها نشستم میخوام کرایه حساب کنم طرف میگه ۱ نفر؟!
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ ۲ نفر حساب کن خورزوخان هم هست

داریم راه میریم با دوستام پام پیچ خورده، خوردم زمین میگه کمک می‌خوای؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَــــ شماها خودتونو نجات بدین من اینجا میمونم مقاومت می‌کنم

از خونه زنگ زدم فست فود غذا بیارن، طرف میگه بفرستم واستون؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ آپلود کن، لینکش رو بده، دانلود میکنم

میگن کریستف کلمب وقتی رسید به امریکا سرش رو از پنجره کشتی کرد بیرون از یه سرخ پوست پرسید داداش اینجا آمریکاست؟
سرخ پوسته گفت پـَـَـ نــه پـَـَــــ ژاپنه ما هم چون شلوار پامون نیست از خجالت قرمز شدیم

رفتم داروخونه، میگم باند دارین؟ میگه باند پانسمان؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ باند فرودگاه ! میخوام فرود بیام !

تو رستوران پیشخدمتو صدا کردم. میگم آقا توی سوپ من مگس افتاده! میگه مرده؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ هنوز زندست، داره شنا میکنه، صدات کردم بیایی نجاتش بدی!

به دوستم میگم من عاشق این ماشین شاسی بلندام. میگه منظورت پرادو و رونیزو ایناست؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ منظورم کامیونو تراکتورو ایناست!

هفته پیش مریض شدم، رفتم آمپول بزنم. آمپولارو دادم به پرستاره. میگه آمپول بزنم؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ توش آب پر کن تفنگ بازی کنیم!

روی نیمکت توی پارک، روزنامه دستمه… اومده میگه… روزنامه میخونی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ سبزی خریدم نمیدونم لای کدوم صفحه گذاشتم

دندونم بد جوری درد میکرد. دستمو گذاشته بودم رو صورتم … دوستم دید منو پرسید دندونت درد میکنه؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم اذان میگم گذاشتمش رو میوت، همسایه ها اذیت نشن!
رفتم بچه خواهرمو از مهدکودک بیارم. مربیه میگه بچه رو میبریدش؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ همینجا میخورمش

دارم کباب درست میکنم رو منقل و سیخای کبابو میگردونم. اومده خودشو لوس کرده با لحن بچه گونه میگه عشقم داری کباب درست میکنی؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ دارم فوتبال دستی بازی میکنم

به دوستم میگم دیشب تو کرمان یه پسره بنزین ریخته سرش خودشو تو خیابون آتیش زده. میگه سوخت؟!
پـَـَـ نــه پـَـَــــ یه جون گرفت رفت مرحله بعد !

به دوستم میگم وی پی ان داری؟ میگه واسه رد شدن از فیلترینگ میخوای؟
پـَـَـ نــه پـَـَــــ واسه رد شدن از تنگه ابو غُریب میخوام. هم سنگرام منتظرن!!!

سر کلاس آیین نامه رانندگی پلیسه یه تابلو را از من پرسیده. میگم عبور دوچرخه ممنوع. میگه این دوچرخه است؟
میگم پـَـَـ نــه پـَـَـــ تانکه. میگه پـَـَـ نــه پـَـَـــ و مرض! هنوز فرق دوچرخه با موتورگازی را نمیدونی؟

Share