خشوع در نماز

مسجد را به محل برپایی نماز می شناسیم، لااقل جلوه بارزش این است. نمازش هم غالبا به جماعت برگزار می شود و آنقدر ثواب برای آن ذکر شده است که هر مومنی را برمی‌انگیزد که نمازهایش را به جماعت بخواند.

اما مگر نماز را باید خواند؟

در قرآن کریم جایی از خواندن نماز صحبت نشده، هر چه هست اقامه نماز است: الذین یقیمون الصلواه… پس نماز را باید اقامه کرد. فقط خواندن چند آیه و ذکر نیست، باید با تمام وجودت به آستان پروردگار حاضر شوی، قلب باید خاشع باشد: الذین هم فی صلواتهم خاشعون… نماز را باید از امثال آیت الله بهجت آموخت. خدا رحمتش کند، چند باری قسمت شد در زمان دانشجویی پشت سرش نماز خواندم، آنقدر حضور پروردگار در او تاثیر می گذاشت که صدایش تغییر می کرد. در سلام نماز، گویی فریاد می زد؛ نمی دانم داستان آن جوان که به عشق خواندن نماز صبح پشت سر ایشان، چند سال هر روز از تهران به قم می رفت را خوانده اید یا نه (+)…

خدا را شکر بعد از چند سال سکونت در شاهرود، بالاخره یک امام جماعتی پیدا کردم که نمازش با دیگران فرق می کند. راستش مرا یاد نماز آقای بهجت می اندازد، پیرمرد باصفایی است. نکته عجیبش این است که قیافه ظاهری ایشان هم شبیه آقای بهجت (درود خدا بر او باد) است. فعلا ایشان در مسجد امام جعفر صادق خیابان نادر نماز می خوانند…

همه اینها که نوشتم مقدمه بود، ما که فعلا دستمان از مقامات عارفان کوتاه است، اما این پست را نوشتم برای این:

در این روزها که بیشتر به مسجد می روم، یک موضوعی خیلی آزار دهنده است. خداوند در ابتدای سوره مومنون، وقتی صفات مومن را بر می شمرد، می گوید آنها که در نمازشان خاشع اند. خشوع مربوط به قلب است یعنی تواضع باطنی و یک مرحله بالاتر از خضوع است که مربوط به ظاهر است. به عبارتی انسان می‌تواند خاضع باشد ولی خاشع نباشد، اما اگر خاشع بود غالبا خاضع هم هست…

برخی همین که به نماز می ایستند، شروع می کنند به بازی کردن با ریش و سر و صورتشان. دستش را می خاراند و هنوز تمام نشده، صورتش را و گاهی پشت گردن را و سپس تکرار… آن شیخ خیاط می گفت دیدم در نماز شیطان به موضع خارش بندگان بوسه می زند! مثلا در حضور خداوند ایستاده ایم... جلوی مقامات دنیوی سراپا سکوتیم و انضباط، به خدا که می رسد انگار قبولش نداریم به خدایی.

نکته دومی هم که در نماز جماعت زیاد دیده می شود عجله در انجام ارکان نماز و پیشی گرفتن از امام جماعت است، هنوز امام از رکوع برنخاسته، عده ای سر بر سجده دارند، این کار نه فقط نماز جماعت آن فرد را باطل می کند بلکه در صورت رفع اتصال بین صفوف، نماز سایرین هم از جماعت خارج می شود و چه بسا به دلیل نخواندن حمد و سوره، فرادی هم حساب نشود!

خدایا به برکت ماه مبارک و شبهای قدرش، شیرینی نماز خوبانت را به ما بچشان.

Share

و خدایی که در این نزدیکی است

۱- چند سال قبل، دوستی بعد از مدتها (۵-۶ سال) نزد من آمد و خوش و بشی کرد. تعجب کردم! روز بعدش تماس تلفنی گرفت و گفت پول داری، قرض الحسنه بدی یکی دو ماهه برگردونم!! تعجبم رفع شد. ۲-۳ سالی طول کشید تا قرضش را ادا کرد…
نمی گویم این کار خوب است یا بد، ولی خودم هیچ وقت این کار را نکرده ام و انشاءالله نخواهم کرد.

۲- متاسفانه غالب ما انسانها فرایند مشابهی را در ارتباط با خدا اجرا می کنیم؛ تا زمانی که مشکلی نداریم خدا هم نداریم و زمانی که دچار گرفتاری لاینحل می شویم تازه به یاد خدا می افتیم. به یاد دارم زمانی که در سال ۷۶ زلزله مهیبی در قائنات و خضری آمد. پس از زلزله آدمهایی را در مسجد می دیدم که به عمرم ندیده بودم. تازه برخی فهمیده بودند که مرگ چقدر نزدیک است و ظاهرا خدایی هم هست…

۳- یک خانه ای خدا دارد، که در زمانه ما خیلی خلوت است. در طول شبانه روز سه مرتبه به آوای بلند ما را به خود دعوت می کند، دعوتی تمام خیر، بی هیچ منت. حیف که گوش ما بدهکار این دعوت نیست. در مقابل اگر کسی از دوستان دنیایی ما را به امری دعوت کند، ولو خیلی هم سرمان شلوغ باشد، خجالت می کشیم دعوتش را رد کنیم. بگذریم که بسیاری از این دعوتها، دعوت به خیر نیست.

۴- در سالهای ۷۸ تا ۸۲ که در دانشگاه صنعتی شریف بودم، یک چیزش خیلی برایم بهجت آور بود. دانشگاه مسجدی داشت با معماری بسیار دلنشین و حوض آبی بزرگ و امام جماعتی باصفا (حاج آقا علوی)؛ مساحت آن حدودا دوبرابر مسجد دانشگاه صنعتی شاهرود بود. تا اینجایش زیاد مهم نیست… نماز ظهر که می شد، مسجد مملو می شد از جمعیت دانشجو، دانشجویان زیادی را می شناختم که نیم ساعت آخر کلاس را دودر می کردند تا به نماز جماعت اول وقت برسند، فاصله ساختمان ابن سینا که غالب کلاسها در آنجا تشکیل می شد تا مسجد حدودا ۵ دقیقه پیاده روی سریع می طلبید (چیزی حدود فاصله بین دانشکده برق و مسجد دانشگاه شاهرود). بسیاری از اساتید و کارکنان هم در مسجد حاضر می شدند. اتفاقی که در دانشگاه تربیت مدرس هم می افتاد.

۵- اینجا اما در دانشگاه شاهرود، جانماز امام جماعت به جای محراب، در جایی نرسیده به وسط مسجد پهن می شود تا اتصال با صفوف خانمها برقرار شود، با این حال گاهی همان چند صف انتهای مسجد هم پر نمی شود. اساتید و کارکنانی که در مسجد دیده می شود به ندرت به تعداد انگشتان دو دست می رسد. هنگام نماز هم عده ای، در گوشه و کنار لم داده و دارند درس می خوانند! در این چند دقیقه، به کجا می خواهند برسند نمی دانم. نمی دانند که اگر قرار است به جایی برسند تا خدا نخواهد نمی رسند… اینجا مسجدش مهجور است.

۶- بسیاری از ما، سالی یک بار هم به خانه خدا نمی رویم، حال آنکه مسیحیان لااقل سالی چند بار به کلیسا می روند. برخی از ما اصلا نماز نمی خوانیم و می گوییم دلمان پاک است! همیشه هم گره در کارمان است و دلیلش را جامعه و دولت و این و آن می دانیم. عالمی می گفت نمازتان را درست کنید، همه چیزتان درست می شود. من می گویم شما که قرار است بالاخره نماز بخوانید، چرا اول وقت نمی خوانید؟ خدا اول وقت حضور غیاب می کند و به حاضرین نمره مثبت می دهد به خدا. می گویم ما که هیچ کارمان درست نیست، یک نمازمان را برای خدا درست و به موقع بخوانیم. شمرده و با ادب بخوانیم تا در زمان گرفتاری خجالت زده خدا نباشیم و بتوانیم از خدا درخواست کنیم…

۷- از مسجد رفتن نه بترسید و نه خجالت بکشید. وقت نماز که شد، با دوستان خداحافظی کن به خدا سلام بده… خدا از دوستان شما هم بزرگتر است. الله اکبر.

Share