زودرنج، رفیق ندارد

یکی از خصلتهایی که یا انسان را از درون ذوب می کند یا سبب می شود با کوچکترین مساله‌ای به مردم حمله کنیم، زودرنجی است. انسان زودرنج، بیش از هر کس، خودش را اذیت می کند، زیاد در فکر انتقام است و تا جایی که بتواند از موضوعات ریز و درشت، برداشت سوء می کند بر علیه خودش.

زودرنج رفیق ندارد (حدیث است ظاهرا) و اگر داشته باشد رفیقش ماندنی نخواهد بود چرا که دیر یا زود از او رنجیده می شود. انسان زودرنج زود ناراحت می‌شود چون توقعاتش زیاد است، چون ازخودمتشکر است، چون می‌خواهد همه او را دوست داشته باشند و هیچگاه از او انتقادی نشود. چون گمان می‌کند از دیگران خیلی بهتر است. چون از کودکی هرچه خواسته، پدر و مادر، به او نه نگفته‌اند و در عوض گفته‌اند چشم عزیزم، می‌خرم برات. چون از کودکی هرکاری خواسته کرده و والدین گفته‌اند آفرین پسر گلم، قربون دختر خوشگلم برم، دخترم خانومه، پسرم آقاست… اگر تو گوش همبازیش هم زده، مامان عزیزش به جای توبیخ، خندیده و گفته بچم از خودش دفاع می‌کنه… نمی دانند که با این روش دارند فرزندشان را برای مقابله با خودشان در آینده نزدیک تربیت می‌کنند.

زودرنج که باشی، اگر پدرت هم از روی دلسوزی به تو نصیحتی بکند، ناراحت می‌شوی. اگر معلمت به ارائه‌ی سمینارت اعتراضی بکند، عصبی می‌شوی و کارت به بیمارستان می‌کشد! (اتفاقی که ۱۰ روز پیش برای یکی از دانشجویان افتاد) زودرنج که باشی زود از پای درمی‌آیی.

زودرنجی، عیب است. عیب را باید اصلاح کرد، اصلاحش تمرین است. آنقدر باید خودت به خودت گیر بدهی که اشکال گرفتن دیگران برایت عادی شود. آنقدر باید به خودت تلقین کنی که عیبهایت زیاد است که به تدریج غرور کاذبت شکسته شود. این کار زمان می‌برد ولی بسیار باارزش است. من حدود ۱۰ سال پیش تجربه کرده ام و هنوز هم در حال تجربه ام!

از دیگران توقع نداشته باشید، لیکن بدانید که باید به توقعات دیگران احترام بگذارید. اگر کمی تفکر کنید خواهید دانست که توقع داشتن از دیگران خیلی منطقی نیست، بیشتر که فکر کنید می بینید اصلا معنا ندارد! چرا باید از دیگران توقع داشته باشیم که مثلا پولشان را به ما قرض دهند، مگر خودشان گرفتاری ندارند. چرا باید انتظار داشته باشیم در یادگیری درس کمکمان کنند، مگر کار مهمتری ندارند، چرا باید انتظار داشته باشیم که دیگران به ما سلام کنند (آنوقت آنها هم همین انتظار را می توانند داشته باشند)، چرا انتظار داشته باشیم که روز تولدمان عالم و آدم به ما پیامک بدهند، مگر ما که هستیم… و هزاران از این دست.

می گویید ما روز تولدشان را تبریک گفتیم، آنها هم باید بگویند، اما فکر که بکنید می بینید بایدی در کار نیست! شما می‌توانید تبریک نگویید اما نمی توانید بگویید چرا دیگران به من تبریک نگفتند! البته خوبش این است که همیشه تبریک بگویید ولی نه به این قصد که بعدا به شما تبریک بگویند! بلکه برای انجام دادن یک کار خوب،… برای خدا.

چند روزی باید روی این موضوع فکر کنید، اگر زودرنج هستید! البته اگر بدانید که زودرنج هستید. چون فرد زودرنج تا مدتها خبر ندارد که زودرنج است و گمان می کند دیگران دارند حرف مفت می زنند!

Share

بهار آمدنیست

فروغ بخـش شب انتـظار آمدنیست     ***    رفیق آمدنیست غمگسار آمدنیست
ببیـن چگونه قناری زشوق می لرزد   ***    مترس از شب یلـدا بهار آمدنیست
صدای شیهه ی رخش ظهور می آید   ***    خبردهید به یاران سـوار آمدنیست
شاعر: گشتم، نیافتم

خبر آمد خبری در راه است…

Share

تو آخرین تیری که ایزد در کمان داشت

سال ۱۳۷۹ از چند تن از دوستان خوبم خواستم که نوشته‏ای برایم بنویسند که به یادگار نگه دارم. هیچ کدام ننوشتند جز یک نفر که انتظار نداشتم. آن یک نفر مصطفی مرادی بود، مردی از تبار قم. شعری نوشت که بسیار به دلم چسبید. امروز توی ذهنم بود که مطلبی برای نیمه‏ی شعبان بنویسم، یادم از آن شعر آمد. نمی‏دانم شاعرش کیه، شاید خود مصطفی این شعر را سروده باشد، ولی هر چه که هست آنقدر برایم خوشایند بوده که آن کاغذ تا الان تا نخورده در پوشه‏ی اسنادم باقی مانده…
در مطلع شعر نوشته شده بود: تقدیم به خاک پای یوسف زهرا؛ امیدوارم که خاک پای حضرت ولیعصر (عج) باشیم.

ای آفتـاب بی‏افول عشـق مهــدی وای طلعت رویت طلوع عشق مهـدی
ای بردن نامت نزول عشق مهـدی وای حب تو شرط قبول عشق مهـدی
تو آخرین تیری که خالق در کمان داشت

کز لحظـه‏ی اول دل ما را نشان داشت

ما سیـزده آلاله را بوییــده بودیم در سیـزده میخانه می نوشـیده بودیم
با سیـزده خورشید ره پیموده بودیم سربسته می‏گویم خدا را دیده بودیم
اما تو چیز دیگری هستی، نگـارم

جمعی، اگر چه فرد باشی ای بهـارم

در قاب سینه چون شمایل جای داری از دیده پنهانی و در دل جای داری
غایب ولی هر کوی و منزل جای داری در پرده اما صدر محفل جای داری
نادیده ای یوسف خریدار تو هستیم

آزاده‏ایم امـا، گرفتـار تو هستـیم

ای مظهر مردانگی ای مرد، برگرد ای گرمی کاشانه‏های سرد، برگرد
ای چاره‏ساز هر دل پردرد، برگرد برگرد ای یار بیـابانگـرد، برگرد
برگرد ای یوسف که ما چشم انتظاریم

امـید دل، بر دیدنت امیـدواریم

امروز یه پیرمردی به رادیو زنگ زد وگفت: خدا میگه ۱۳ تا معصوم رو فرستادم شما قدرشونو ندونستین و اکثر اونها رو کشتید. این آخریشو به این راحتیها در اختیار شما نمی‏گذارم. باید التماس کنید، باید با تمام وجود اونو بخواید. باید از ته دل دعا کنید…

به راستی اگر همین نیمه‏ی شعبان، یا جمعه‏ی آینده، امام زمان بیاد ما چه خواهیم کرد؟ اصلا انتظار داریم که بیاد؟ خیلی از ما دعا می‏کنیم که خدایا ظهور امام زمان (عج) را نزدیک فرما ولی مسائل بسیار پیش پا افتاده‏ای رو که ایشون از شیعیانش انتظار داره رعایت نمی‏کنیم. امروزه در کشور ما انصاف تقریبا بی‏معنی شده، به هر مغازه‏ای که می‏رویم به صورت پیش فرض انتظار داریم که فروشنده جنسش را قالب کند. ترازوها ناراست شده و ارزشها رخت بربسته‏اند. سازمانها تا جایی که می‏توانند ارباب رجوع را می‏دوانند. وام قرض‏الحسنه معنای خودش را از دست داده. برادر به برادر رحم ‏نمی‏کند. دخترکان، ساعتهای طولانی از روزشان را به آرایش می‏پردازند. عروس خانم‏ها از امام زمان فقط سنشان را خوب می‏دانند که معادل آن را سکه‏ی طلا برای مهریه تعیین کنند. معصومیت کودکان بی‏سرپرست، دستمایه‏ی کسب درآمد انسانهای بی‏وجدان شده و از آنها کودکان خیابانی آفریده که صبح تا شب برای آنها گدایی می‏کنند. صاحبخانه‏ها به مستاجرین رحم نمی‏کنند، گویی نمی‏دانند که مالکیت دنیا چند صباحی بیش نخواهد بود…

زمینه باید آماده شود، زمینه را باید ما آماده کنیم. دو سه روز قبل تلویزیون، عروس و دامادی را نشان داد که خرج عروسی و سفر حج والدینشان را کنار گذاشته و برای دهاتشان یک آمبولانس خریداری کرده بودند. اینها کارهایی است که امام زمان می‏پسندد. هر سال عمره رفتن و هر شب نماز خواندن، هنر نیست، هنر آن است که به خلق خدا خدمت کنیم. احساس خوشایندی که از خدمت به خلق در انسان ایجاد می‏شود با هیچ یک از عبادات دیگر حاصل نمی‏شود. امام علی (ع) هر شب به نیازمندان جامعه‏اش رسیدگی می‏کرد. انسانهای بزرگ به خاطر عبادات شبانه‏شان بزرگ نشده‏اند، به خاطر خدماتی که به دیگران کرده‏اند بزرگ شده‏اند.

خداوندا به ما توفیق خدمت به دیگران عنایت کن…

Share