۱- چند سال قبل، دوستی بعد از مدتها (۵-۶ سال) نزد من آمد و خوش و بشی کرد. تعجب کردم! روز بعدش تماس تلفنی گرفت و گفت پول داری، قرض الحسنه بدی یکی دو ماهه برگردونم!! تعجبم رفع شد. ۲-۳ سالی طول کشید تا قرضش را ادا کرد…
نمی گویم این کار خوب است یا بد، ولی خودم هیچ وقت این کار را نکرده ام و انشاءالله نخواهم کرد.
۲- متاسفانه غالب ما انسانها فرایند مشابهی را در ارتباط با خدا اجرا می کنیم؛ تا زمانی که مشکلی نداریم خدا هم نداریم و زمانی که دچار گرفتاری لاینحل می شویم تازه به یاد خدا می افتیم. به یاد دارم زمانی که در سال ۷۶ زلزله مهیبی در قائنات و خضری آمد. پس از زلزله آدمهایی را در مسجد می دیدم که به عمرم ندیده بودم. تازه برخی فهمیده بودند که مرگ چقدر نزدیک است و ظاهرا خدایی هم هست…
۳- یک خانه ای خدا دارد، که در زمانه ما خیلی خلوت است. در طول شبانه روز سه مرتبه به آوای بلند ما را به خود دعوت می کند، دعوتی تمام خیر، بی هیچ منت. حیف که گوش ما بدهکار این دعوت نیست. در مقابل اگر کسی از دوستان دنیایی ما را به امری دعوت کند، ولو خیلی هم سرمان شلوغ باشد، خجالت می کشیم دعوتش را رد کنیم. بگذریم که بسیاری از این دعوتها، دعوت به خیر نیست.
۴- در سالهای ۷۸ تا ۸۲ که در دانشگاه صنعتی شریف بودم، یک چیزش خیلی برایم بهجت آور بود. دانشگاه مسجدی داشت با معماری بسیار دلنشین و حوض آبی بزرگ و امام جماعتی باصفا (حاج آقا علوی)؛ مساحت آن حدودا دوبرابر مسجد دانشگاه صنعتی شاهرود بود. تا اینجایش زیاد مهم نیست… نماز ظهر که می شد، مسجد مملو می شد از جمعیت دانشجو، دانشجویان زیادی را می شناختم که نیم ساعت آخر کلاس را دودر می کردند تا به نماز جماعت اول وقت برسند، فاصله ساختمان ابن سینا که غالب کلاسها در آنجا تشکیل می شد تا مسجد حدودا ۵ دقیقه پیاده روی سریع می طلبید (چیزی حدود فاصله بین دانشکده برق و مسجد دانشگاه شاهرود). بسیاری از اساتید و کارکنان هم در مسجد حاضر می شدند. اتفاقی که در دانشگاه تربیت مدرس هم می افتاد.
۵- اینجا اما در دانشگاه شاهرود، جانماز امام جماعت به جای محراب، در جایی نرسیده به وسط مسجد پهن می شود تا اتصال با صفوف خانمها برقرار شود، با این حال گاهی همان چند صف انتهای مسجد هم پر نمی شود. اساتید و کارکنانی که در مسجد دیده می شود به ندرت به تعداد انگشتان دو دست می رسد. هنگام نماز هم عده ای، در گوشه و کنار لم داده و دارند درس می خوانند! در این چند دقیقه، به کجا می خواهند برسند نمی دانم. نمی دانند که اگر قرار است به جایی برسند تا خدا نخواهد نمی رسند… اینجا مسجدش مهجور است.
۶- بسیاری از ما، سالی یک بار هم به خانه خدا نمی رویم، حال آنکه مسیحیان لااقل سالی چند بار به کلیسا می روند. برخی از ما اصلا نماز نمی خوانیم و می گوییم دلمان پاک است! همیشه هم گره در کارمان است و دلیلش را جامعه و دولت و این و آن می دانیم. عالمی می گفت نمازتان را درست کنید، همه چیزتان درست می شود. من می گویم شما که قرار است بالاخره نماز بخوانید، چرا اول وقت نمی خوانید؟ خدا اول وقت حضور غیاب می کند و به حاضرین نمره مثبت می دهد به خدا. می گویم ما که هیچ کارمان درست نیست، یک نمازمان را برای خدا درست و به موقع بخوانیم. شمرده و با ادب بخوانیم تا در زمان گرفتاری خجالت زده خدا نباشیم و بتوانیم از خدا درخواست کنیم…
۷- از مسجد رفتن نه بترسید و نه خجالت بکشید. وقت نماز که شد، با دوستان خداحافظی کن به خدا سلام بده… خدا از دوستان شما هم بزرگتر است. الله اکبر.
استاد عقایدتون واقعا زیباست…
ممنون
خسته نباشید دکتر یهو غوغا کردید تو سایت.. چندی بود سایتتون سکوت بود… خوشحال کلی مطلب جدید می بینم…
البته دکتر توجه کنید که خیلی چیزیا توفیق میخواد.. به هرکسیم نمیدن!!! همون ماجرای مهر گذاشتن روی چشم ها و گوش هاست..
خدا همه رو هدایت کنه..
۱بار داشتیم با یکی از دوستان نماز می خوندم عجله داشتیم برسیم به اون کار.. نمازو تند تند خوندم.. به اون بنده خدام گفتم سریعتر بخون.. ۱ جمله گفت خیلی باش حال کردم
گفت کجا میخوای بری؟؟ اونجام کارت گیر خداست..
به قول حافظ: بر آستان جانان گر سر توان نهادن/ گلبانگ سر بلندی بر آسمان توان زد
سلام استاد
ممنون از توصیه هاتون
سعی می کنم …
سلام استاد.
چند وقتی بود تو سایتتون مطلب تازه نذاشته بودین.این یکی پستتون هم مثل خیلی پست های دیگتون قشنگ بود.
انشالله بیشتر و بهتر به یاد خدا باشیم و خدا نماز هممون رو قبول کنه.