شرکت شهاب – فعال در حوزه پردازش تصویر

از سال ۱۳۸۷ که از تهران آمدم و در دانشگاه مشغول کار شدم، همواره فعالیتهای تجاری در حوزه پردازش تصویر و شناسایی الگو داشتم و سایت FarsiOCR.ir محلی بود برای فروش محصولات نرم افزاری‌ام و گرفتن پروژه در این حوزه ها. یکی از مشکلاتم در انجام پروژه ها یا فروش محصولات، مخصوصا وقتی طرف مقابل یک سازمان دولتی بود، نگرانی ای بود که بابت پشتیبانی داشتند و انتظارشان این بود که شرکتی داشته باشم که پاسخگویی بهتر صورت گیرد… اما به دلیل مشکلات متعددی که شرکت زدن داشت و دارد و تجربه های شکست خورده ای که در اطرافم دیده بودم، به سمت این کار نمی رفتم. تا اینکه با توسعه یافتن فعالیتهایم و رونق گرفتن سایت مذکور، بالاخره تصمیم گرفتم شرکتی تاسیس کنم تا هم به صورت منسجم تر به فعالیتهای دانش بنیان بپردازم و هم انشاءالله برای چند نفر اشتغال ایجاد کنم.

این شد که سال ۱۳۹۴ پس از کش و قوسهای فراوان شرکت نرم افزاری شهاب (شناسایی هوشمند الگوهای بصری http://shahaab-co.ir) با همکاری چند تن از فارغ التحصیلان دانشگاه صنعتی شاهرود تاسیس شد و امروز اولین محصول اختصاصی آن که یک سامانه کنترل تردد هوشمند است آماده بهره برداری شد.

شرکت نرم افزاری شهاب

امیدوارم با همکاری نیروهای نخبه دانشگاهی این خطه، بتوانیم نرم افزارهای متنوعی در حوزه پردازش تصویر، شناسایی الگو، هوش مصنوعی و بینایی ماشین به بازار عرضه کنیم.

Share

قورباغه‌ی زشت!

قورباغه سبز، چشم‌های درشتش رابا غروربست وبه

قورباغه کوچک کفت‌: من واقعا خوشــرنگ و درخشانم‌؛
نه‌؟
قورباغه کوچک کفت‌: بله‌. واقعا خوشرنگی‌!
قورباغه سبز گفت‌: و تو خاکسـتری و کدر و بدرنکی‌؛
نه‌؟
قورباغه کوچک بلند گفت‌: بله‌، کاملا واضح اســـت که
من بدرنگ و کدر و خاکستری‌ام‌!
قورباغه سبز گفت‌: من کاملا رشــد کرده‌ام‌؛ درشت و
خوش‌هیکل و تپلم اما تو کاملا لاغر و مردنی هستی‌.
قورباغه کوچک گفت‌: راست می‌گویی‌؛ من واقعا لاغرم
و رشد نکرده‌ام‌. خیال می‌کنـم از یک مریضی لاعلاج رنج
می‌برم‌.

قورباغه ســبز گفت‌: دلم برایت می‌ســوزد، تو زشت و
درنگ و لاغری‌. بیچاره‌، واقعا بدبختی‌!

قورباغه کوچک گفت‌: من زشــت و بدرنگ و لاغرم اما

واقعا احساس خوشبختی می‌کنم که مثل تو نیستـم‌.
قورباغه سبز گفت چرا؟
– قورباغه کوچک گفت‌: چون یــک ماهی‌خوار بی‌رحم
ان بالانشســته که عاشـق خوردن قورباغه‌های سبو و
چاق و بزرگ است‌ا

——————————————————————————
در مطب دکتر نشسته بودم و مجله‌ی خانواده را می‌خواندم چشمم به این طنز بامزه افتاد، با n95 چند بار عکس گرفتم تا یکیشون مناسب برای OCR در بیاد. وقتی رسیدم خونه برای امتحان عکسها رو به نویسه‌‌خوان سپردم و نوشته‌ای که در بالا می‌بینید نتیجه‌ی خواندن خودکار عکسها توسط نویسه‌خوان و بدون ویرایش و غلطیابی است. من که خیلی حال کردم!…

Share