چه کسی به تو اذن دخول داده؟

مرد جباری بود، اموال بی شماری داشت و غرور بسیار. روزی با زنی خلوت کرده بود که شخصی با هیبت و غضب داخل شد. مرد غضبناک شد و گفت: تو کیستی و چه کسی به تو اذن دخول داده؟

گفت: من کسی هستم که احتیاج به اذن دخول ندارم، و از عظمت دنیایی تو نمی ترسم، هیچ گردنکشی نمی تواند مرا منع کند

لرزه بر اندام مرد افتاد و از ترس بیهوش شد؛ دقایقی بعد به هوش آمد و با لحنی لرزان گفت: نکند تو ملک الموتی؟ هان؟

گفت: بلی آمده ام جانت را بگیرم

گفت آیا مهلتی هست که من فکری برای سیاه بختی خود کنم؟

گفت: هیهات، زمانت به سر آمد و نفسهایت به پایان رسید، راهی برای تمدید حیات نیست.

و مرد به ناچار و با اکراه روانه شد، به سوی افسوس ابدی و عذاب سرمدی…

برگرفته از معراج السعاده ص ۶۶۱ (با اندکی دخل و تصرف)

یکی دو روز قبل تلویزیون داشت داستانی از تاثیر سریالهای ماهواره ای بر روی روابط خانواده های ایرانی بیان می کرد؛ داستان زنی که بر اساس آموزه های یکی از سریالهای فارسی ۱ به رابطه با مرد همسایه متمایل شده بود و …

بزرگی می گفت برخی شیاطین انس از شیاطین جن هم بدترند. آموزشهایی که فارسی وان و امثالهم می دهند از عهده شیطان برنمی آید. پناه بر خدا از شرور آخرالزمان

خدا نکند که عمر ما در حین ارتکاب معصیت پایان پذیرد.

Share