پاره آجری از سمت خدا

روزی  ‌مردی ثروتمنددر اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان ‌کم ‌رفت وآمدی می گذشت ‌.
ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خبابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت ‌او پرتاب ‌کـرد. پاره آجر به اتو‌مبیل ‌اوبرخوردکرد. مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه ‌زیادی دیده است ‌. به طرف پسرک رفت و او را سرزنش کرد .
پسرک ‌گریان ‌باتلاش ‌فراوان ‌بالاخـره توانست توجه مردرابه سمت پیاده رو، جایی ‌که ‌برادر فلجش از رو‌ی صندلی چرخداربه ‌زمین ‌افتاده بود جلب ‌کند.
پسرک گفت ‌: “‌اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم. ‌برای اینکه شما را متوقف کنم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم”.
مرد بسیار متاثر شد و از پسر عذر خواهی کرد. برادر پسرک را بلند کرد و روی صندلی نشاند و سوار اتومبیل گرانقیمتش شد و به راهش ادامه داد .
نتیجه ‌گیری ‌:
در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنید که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه شما پاره آجر به طرفتان پرتاب کنند !
خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند. اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم ‌، او مجبور می شود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند

منبع: چندی پیش این مطلب را در یک مجله خواندم که نظرم را جلب کرد، با موبایلم ازش عکس گرفتم که بعدا استفاده کنم. امروز که داشتم تصاویر موبایل رو روی کامپیوتر می ریختم، با این تصویر برخورد کردم. باز هم برایم جالب بود! لذا به کمک OCR متن آن را استخراج کردم و تقدیم شما…

Share

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *