۸ میلیارد تومان برای یک مدال برنز

المپیک به روزهای آخر خودش رسید و با پایان یافتن مسابقات کشتی آزاد و ضربه فنی شدن پهلوانان! ایرانی آخرین امیدهای ایرانیان هم ناامید شد. ۸ میلیارد تومان خرج کاروانی شده که مربی کشتی آزادش در پاسخ به سوال خبرنگاری که می‏پرسد چرا شکست خوردیم، جواب می‏دهد کشتی جیگر می‏خواد بازیکنای ما جیگر نداشتند. نمی‏دونم این همه کشتی گیرای مدال آور فقط جیگر دارند که مدال می‏گیرن؟ اصلا شما که اینقدر حرفه‏ای پاسخ می‏دی چرا جیگر داراش رو نبردی المپیک، کشور ۷۰ میلیونی ایران آدم جیگر دار نداره؟ دوره‏های قبل که خادم‏ها و جدیدی‏ها و دبیرها مدال می‏گرفتند، جیگر داشتند حالا آدم جیگر دار نداریم.
امروز که داشتم کشتی‏های سعید ابراهیمی و یزدانی و معصومی رو می‏دیدم، کلا افسرده شدم، پسر دایی من اگر می‏رفت المپیک به مراتب بهتر کشتی می‏گرفت. دو ضربه فنی در راند اول برای کشتی ایران اف داره. تکواندو و وزنه برداری هم که ماشاءالله…

حیف ۸ میلیارد تومانی که صرف اینهمه آدم بی جیگر شد…

Share

تو آخرین تیری که ایزد در کمان داشت

سال ۱۳۷۹ از چند تن از دوستان خوبم خواستم که نوشته‏ای برایم بنویسند که به یادگار نگه دارم. هیچ کدام ننوشتند جز یک نفر که انتظار نداشتم. آن یک نفر مصطفی مرادی بود، مردی از تبار قم. شعری نوشت که بسیار به دلم چسبید. امروز توی ذهنم بود که مطلبی برای نیمه‏ی شعبان بنویسم، یادم از آن شعر آمد. نمی‏دانم شاعرش کیه، شاید خود مصطفی این شعر را سروده باشد، ولی هر چه که هست آنقدر برایم خوشایند بوده که آن کاغذ تا الان تا نخورده در پوشه‏ی اسنادم باقی مانده…
در مطلع شعر نوشته شده بود: تقدیم به خاک پای یوسف زهرا؛ امیدوارم که خاک پای حضرت ولیعصر (عج) باشیم.

ای آفتـاب بی‏افول عشـق مهــدی وای طلعت رویت طلوع عشق مهـدی
ای بردن نامت نزول عشق مهـدی وای حب تو شرط قبول عشق مهـدی
تو آخرین تیری که خالق در کمان داشت

کز لحظـه‏ی اول دل ما را نشان داشت

ما سیـزده آلاله را بوییــده بودیم در سیـزده میخانه می نوشـیده بودیم
با سیـزده خورشید ره پیموده بودیم سربسته می‏گویم خدا را دیده بودیم
اما تو چیز دیگری هستی، نگـارم

جمعی، اگر چه فرد باشی ای بهـارم

در قاب سینه چون شمایل جای داری از دیده پنهانی و در دل جای داری
غایب ولی هر کوی و منزل جای داری در پرده اما صدر محفل جای داری
نادیده ای یوسف خریدار تو هستیم

آزاده‏ایم امـا، گرفتـار تو هستـیم

ای مظهر مردانگی ای مرد، برگرد ای گرمی کاشانه‏های سرد، برگرد
ای چاره‏ساز هر دل پردرد، برگرد برگرد ای یار بیـابانگـرد، برگرد
برگرد ای یوسف که ما چشم انتظاریم

امـید دل، بر دیدنت امیـدواریم

امروز یه پیرمردی به رادیو زنگ زد وگفت: خدا میگه ۱۳ تا معصوم رو فرستادم شما قدرشونو ندونستین و اکثر اونها رو کشتید. این آخریشو به این راحتیها در اختیار شما نمی‏گذارم. باید التماس کنید، باید با تمام وجود اونو بخواید. باید از ته دل دعا کنید…

به راستی اگر همین نیمه‏ی شعبان، یا جمعه‏ی آینده، امام زمان بیاد ما چه خواهیم کرد؟ اصلا انتظار داریم که بیاد؟ خیلی از ما دعا می‏کنیم که خدایا ظهور امام زمان (عج) را نزدیک فرما ولی مسائل بسیار پیش پا افتاده‏ای رو که ایشون از شیعیانش انتظار داره رعایت نمی‏کنیم. امروزه در کشور ما انصاف تقریبا بی‏معنی شده، به هر مغازه‏ای که می‏رویم به صورت پیش فرض انتظار داریم که فروشنده جنسش را قالب کند. ترازوها ناراست شده و ارزشها رخت بربسته‏اند. سازمانها تا جایی که می‏توانند ارباب رجوع را می‏دوانند. وام قرض‏الحسنه معنای خودش را از دست داده. برادر به برادر رحم ‏نمی‏کند. دخترکان، ساعتهای طولانی از روزشان را به آرایش می‏پردازند. عروس خانم‏ها از امام زمان فقط سنشان را خوب می‏دانند که معادل آن را سکه‏ی طلا برای مهریه تعیین کنند. معصومیت کودکان بی‏سرپرست، دستمایه‏ی کسب درآمد انسانهای بی‏وجدان شده و از آنها کودکان خیابانی آفریده که صبح تا شب برای آنها گدایی می‏کنند. صاحبخانه‏ها به مستاجرین رحم نمی‏کنند، گویی نمی‏دانند که مالکیت دنیا چند صباحی بیش نخواهد بود…

زمینه باید آماده شود، زمینه را باید ما آماده کنیم. دو سه روز قبل تلویزیون، عروس و دامادی را نشان داد که خرج عروسی و سفر حج والدینشان را کنار گذاشته و برای دهاتشان یک آمبولانس خریداری کرده بودند. اینها کارهایی است که امام زمان می‏پسندد. هر سال عمره رفتن و هر شب نماز خواندن، هنر نیست، هنر آن است که به خلق خدا خدمت کنیم. احساس خوشایندی که از خدمت به خلق در انسان ایجاد می‏شود با هیچ یک از عبادات دیگر حاصل نمی‏شود. امام علی (ع) هر شب به نیازمندان جامعه‏اش رسیدگی می‏کرد. انسانهای بزرگ به خاطر عبادات شبانه‏شان بزرگ نشده‏اند، به خاطر خدماتی که به دیگران کرده‏اند بزرگ شده‏اند.

خداوندا به ما توفیق خدمت به دیگران عنایت کن…

Share

مدیر خوب خدمتگزار خوب است

چند وقت پیش یک کتابی می‏خوندم به نام «راز موفقیت» نوشته‏ی کن بلانچارد. ماجرای کتاب به این صورت است که فردی که به تازگی ارتقاء سمت یافته و مدیر بخش بازاریابی شرکت شده، علی رغم موفقیت‏های گسترده در سمت قبلی‏اش، به دلیل عدم آگاهی از اصول مدیریت، در سمت جدیدش اصلا موفق نیست. البته تفاوتش با مدیران وطنی در این است که متوجه این شرایط شده و به کتابهای مدیریتی روی می‏آورد تا مشکلش را حل کند. ضمنا متوجه می‏شود که خود شرکت هم دوره‏های آموزشی مدیریت ارائه می‏دهد. از این رو مشتاقانه ثبت نام می‏کند. روزی که برای اولین بار به کلاس آموزشی خصوصی‏اش می‏رود می‏بیند که رئیس شرکت در اتاق نشسته و منتظر است. با تعجب می‏پرسد شما منتظر کسی هستید؟ رئیس پاسخ می‏دهد بله منتظر شما! آقای رئیس که استاد مدیریت است و بسیار کارکشته، خودش مسؤول آموزش این مدیر تازه کار است… از این پس داستان کتاب در کلاسهای آموزشی و فرایند رو به رشد مدیر تازه کار خلاصه می‏شود.
از مقدمات که بگذرم این کتاب اصول مدیریتی را در قالب یک کلمه و پنج جمله به صورت زیر خلاصه کرده است:

۱. See the Future
۲. Engage and Develope Others
۳. Reinvent Continuously
۴. Value the Results and Relationships
۵. Embody the Values

۱. آینده نگری: همیشه باید چشم انداز آینده را دید. به کجا باید برویم (هدف)، چه مشکلاتی پیش روی ماست چه راهکارهایی باید برای رفع آنها بیاندیشیم. اگر آینده را درست نگاه نکنیم همیشه در زمان حال، متوقف خواهیم بود!
۲. ایجاد انگیزه در کارمندان و توسعه‏ی آنها: انگیزه عامل بسیار قدرتمندی برای پیشرفت است. انسان ِ با انگیزه دیر به رختخواب می‏رود و زود از خواب برمی‏خیزد. او کار کردن را دوست دارد چون هدفش مشخص است و انگیزه‏ی لازم را دارد. توسعه‏ی دیگران: رکود عامل پس رفت و عقب ماندگی است. انسان ذاتا دوست دارد چیزهای جدید بیاموزد. یک مدیر موفق باید برای توسعه‏ی علمی، اخلاقی و رفاهی کارمندانش برنامه داشته باشد. باید کارمندان احساس پیشرفت و موفقیت کنند. کارگاهها و سمینارهای آموزشی، برنامه‏های تفریحی و سیاحتی در کارمندان احساس خوشایندی به وجود می‏آورد.
۳. بازیابی مداوم: مدیر موفق باید همواره خودش را به روز نگه دارد. باید آموزه‏های جدید را بیاموزد تا بتواند در جهان رو به پیشرفت و پر از رقابت کنونی سازمانش را با ایده‏های جدید و خلاقانه درست هدایت کند. باید همواره بیاموزد تا بتواند به کارمندانش بیاموزاند.
۴. ارزش نهادن به نتایج و روابط: کارمندان از مدیر انتظاراتی دارند؛ یکی از آنها این است که وقتی به نتایج خوبی می‏رسند، مورد حمایت و تشویق سازمان قرار گیرند. این کار شاید خرج چندانی برای مدیر نداشته باشد ولی تاثیر بسیاری در روحیه‏ی کارمندان دارد. نکته‏ی دوم اهمیت دادن به روابط افراد است. مدیر خوب باید بداند که کارمندانش با چه مشکلاتی در زندگی روبه‏رو هستند و اگر امکان داشت کمکشان کند. حتی اگر کمکی هم نمی‏تواند بکند، همین که کارمند بداند که مدیرش به این مسائل اهمیت می‏دهد مهم است!
۵. تجسم بخشیدن به ارزشها: مدیر خوب باید تجسم عملی ارزشهای تعریف شده در سازمان باشد. مثلا اگر جلب رضایت مشتری یکی از ارزشهای سازمان است، مدیر خودش باید الگوی این کار باشد. کارمندی که ببیند مدیرش با مشتری، بد رفتار می‏کند الزامی نمی‏بیند که خودش خوب رفتار کند.

اگر حروف ابتدای این ۵ اصل را کنار هم بگذاریم کلمه‏ی SERVE به معنی خدمت به دست می‏آید که قانون طلایی مدیریت است. مدیر خوب خدمتگزار خوب است. این یک تعارف نیست. مدیر باید با تمام وجود، خودش را خدمتگزار کارمندان و مشتریانش بداند. مشتری وقتی صداقت سازمان و مدیر سازمان را ببیند احساس رضایت می‏کند و این بهترین تبلیغ است.

با این تفاسیر شما مدیر موفقی هستید یا نه؟!

Share

سرعت گیر بی خطر!

تکنیکهایی هست به نام ضد خطا کردن که ظاهرا کشف ژاپنی‏هاست. با استفاده از این تکنیکها کاربر از نظر روحی مجبور می‏شود که رفتار بهنجاری داشته و مطابق قانون عمل کند. مثلا استفاده از خطوط عابر دندانه اره‏ای! سبب می‏شود راننده به طور خودکار سرعتش را در نزدیکی خط عابر کم کند.

تکنیکی که در زیر ملاحظه می‏کند برای کنترل سرعت بدون آسیب رساندن به خودرو است. چیزی شبیه به تکنیکهایی که به طور خود به خود گاهی در کشور ما به وجود می‏آید با اندکی تساهل و تسامح!

عجب چاله‏ای!

سرعت گیر بی خطر

۰

۰

۰

۰

۰

۰

۰

۰

۰

عجب تکنیکی!

آخر ایده است، مگه نه؟!

Share

تبریک

میلاد مسعود امام حسین (ع)، حضرت ابوالفضل (ع) و امام سجاد (ع) بر تمامی دوستداران اهل بیت مبارک باد. به همین مناسبت یک حدیث از امام علی (ع) نقل کنم! موثرترین وسیله جلب رحمت خدا این است که خیرخواه همه‌ مردم باشی.

یک سال قبل در چنین مناسبتی بنده بعد از حدود دو سال به خانه‏ی بخت رفتم. اون هم مبارک! به امید خوشبختی تمام زوجهای جوان.

Share