نمی دانم این چه سری است که غالبا افرادی که مسیر زندگیشان تغییر می کند به نوعی کارشان توسط امام حسین (علیه السلام) حل شده است. داستان زیر شنیدنی است:
به نقل از پایگاه خبری جهان: در ماه مبارک رمضان، برنامهای که پیش از این جمعهها پخش میشد، این روزها هر روز عصر از شبکه دو سیما با عنوان «از لاک جیغ تا خدا» پخش میشود. در یک جمله اگر بخواهیم حق مطلب را ادا کنیم باید بگوییم این برنامه را از سر تا پا باید طلا گرفت. نه لزوماً به لحاظ حرفهای و فنی، بلکه به لحاظ محتوا و هدفی که دنبال میکند.
در قسمت اخیر این برنامه، دختری ۱۶ ساله روایتی از دلیل باحجاب شدنش گفت که انبوهی از معارف اسلامی و عقاید را در زمانی کوتاه به همه ما یاد داد.
مطهره خانم که پس از محجبهشدن نام خود را از پرنیا به مطهره تغییر داده است، سرآغاز باحجاب شدنش را اینچنین تعریف نمود:«در حالی که بیحجاب بودم و شاید خیلی هم سنگین نبودم و شیطنت داشتم به دعوت دوستانم به هیأت امام حسین علیه السلام رفتم و برای آنکه در هیأت همرنگ آن جماعت باشم در حالی که حتی از چادر تنفر داشتم، چادری به سر کردم و حتی در این راه با مخالفت شدید مادرم هم مواجه شدم.»
وی در ادامه می گوید:«شب اولی که هیأت رفتیم روضه جناب حر را خواندند و این روضه جز توبه و بازگشت از گناه نبود. با خودم فکر کردم گناه من که مثل حر نبوده و امکان بازگشت از یک خطا هست.»
مطهره خانم ادامه داد:«پس از مدتی که در راه بازگشت به منزل میدیدم با چادر به سر داشتن از سخنان ناشایست افراد بیماردل در امان میمانم یواشکی روسری بزرگ مشکی (چون خودم روسری بزرگ نداشتم) مادرم را برداشتم و سر کردم و تصمیم گرفتم محجبه شوم. مادرم از من خواست اگر میخواهم این طور باشم باید همه جا این طور باشم و من هم پذیرفتم هرچند در مهمانیها مورد تمسخر هم واقع میشدم اما راهم را انتخاب کرده بود و تنفرم از چادر هم کم و کمتر شده بود.»
این بانوی بزرگ اما ۱۶ ساله از سفرش به مشهد مقدس هم اینچنین گفت:«در هیأتی که در ماه محرم میرفتیم قرعهکشی میشد تا هشت نفر را به مشهد مقدس بفرستند و نام من به عنوان نفر هشتم درآمد ولی با مخالفت مادرم به مادربزرگم متوسل شدم تا بتوانم اجازه سفر بگیرم. به هر حال در مسیر تدارک سفر مشکلاتی پیش آمد و دو بار گرهی به کار افتاد و دوستانم میگفتند لابد یکی از ما مانع سفر است و باید در خودمان بیشتر تأمل کنیم. فکر کردم شاید مشکل از من است ولی بار دوم که چادری بودم و توبه کرده بودم احساس کردم مشکل از من نیست و برای حل مشکل به امام حسین علیه السلام متوسل شدم تا اینکه شش ماه بعد مقدمات سفر فراهم شد و به مشهد مقدس مشرف شدیم.»
مطهره خانم از خواب نورانیاش در مشهد هم میگوید:«شب اول در مشهد مقدس خواب دیدم در صحن انقلاب هستم و خادمان حرم در دو سو ایستاده و به استقبال آمده اند. با خود گفتم لابد منتظر فرد مهمی هستند اما در همان خواب به جلو هدایت شدم و دیدم آقایی من را خطاب فرمود که: بانو، خوش آمدی.»
وی در پایان جملاتی گفت که شاید باید ساعتها منبر و کلاس صرف تبیین این معارف شود. آن جملات به این شرح بود:
– به امام حسین علیه السلام که راه سفرم به مشهد مقدس را هموار فرموده بود قول داده بودم که دیگر به قبل برنگردم. با خودم می گویم اگر پایم را کج بگذارم اولاً خدا می بیند و ثانیاً آبرویم جلوی امام حسین علیه السلام میرود.
– خیلی به رشته عمران علاقه دارم و دلیلش هم آن است که میخواهم طوری درس بخوانم که وقتی امام زمان علیه السلام ظهور فرمود به من دستور دهند برو مدینه، بقیع را مثل باب الجواد مشهد مقدس بساز.
– اگر سرم برود چادرم به اندازه سرم میرود و بقیهاش را حفظ میکنم.
آری در این شبها باید به امام زمان (که جانمان فدای آن وجود عزیز باد) قول دهیم که به سمت پاک شدن از گناهان برویم و طوری کار کنیم که سرباز آن حضرت باشیم. ان شاء الله