انگیزه و هدف (توضیحاتی در باب نظر سنجی)

دو هفته قبل، نظرسنجی برگزار کردم که البته با استقبال چندانی روبرو نشد، شاید به خاطر اینکه تبلیغ چندانی نکردم و شاید هم به این خاطر که دوستان دغدغه این سوالات اساسی زندگی را ندارند.

۱. دلخوشی و انگیزه از زندگی
ابتدا ذکر یک نکته ضروی به نظر می رسد:
باید توجه داشته باشیم که انگیزه با هدف متفاوت است. ابتدا باید هدف را تعیین کرد آنگاه، انگیزه سبب حرکت به سمت هدف خواهد شد. لذا سوال ۱ و ۲ کاملا متفاوت اند. مثلا بسیاری از مسلمانان هدفشان این است که به بهشت بروند، اما چون انگیزه کافی ندارند، جذب دنیا و فریبهای آن می شوند. چرا که دنیا نقد است و بهشت نسیه، در دنیا خیلی زود به سود می رسی ولی برای بهشت یک عمر زحمت لازم است. لذا باید انگیزه ایجاد کرد. انگیزه چگونه ایجاد می شود؟ در مورد اهداف کوچک گاهی شکلات کارتان را راه می‌اندازد: پسرم اگر رتبه اول بشوی برایت دوچرخه می خرم. اینجا درس خواندن هدف است و دوچرخه انگیزه. اما در باب هدف از زندگی؛ اعتقاد راسخ به هدف و تفسیر و تببین هر روزه هدف انگیزه را ایجاد می کند. در احادیث می خوانیم که مرگ را نصب العین خود قرار دهید. چرا؟ چون با این کار انگیزه برای ترک معاصی و رسیدن به هدف ایجاد می شود.

۱. در باب نوشته های دوستان در پاسخ به سوال دلخوشی‌تان در زندگی (به عبارتی انگیزه تان از زندگی کردن)

● دلخوشی خیلی از دوستان اشتغال به درس و ادامه تحصیل در دانشگاه است.
● برخی نوشته اند انگیزه شان از زندگی، زندگی کردن است که این البته جواب نیست، نوعی پیچاندن سوال و سرکار گذاشتن خودمان است.
● دوستی نوشته دلخوشی ام لذت بردن از زندگی است؛ موسیقی و کارهای علمی و …
● چند نفر از دوستان، دلخوشی‌شان امید به ظهور حضرت ولی عصر (عج) است
● احسان و مهدابی خانواده تنها دلخوشی شان است
● آقای فیروزمهر هم ضمن زیر سوال بردن سوالات، خدا را حاکم بر قلبشان خوانده اند

به نظر من، دلخوشی ما باید چیزهایی باشد که ما را به هدف برساند یا لااقل ما را از هدفمان دور نکند. لذا اگر هدفمان در زندگی مشخص شد، انگیزه ها شکل خواهند گرفت. مشکل اینجاست که بسیاری از ما در اثر روزمرگی حتی فرصت فکر کردن به هدف را نداریم یا تمایلی به این موضوع نداریم و زندگی را می گذرانیم.
با فرض اینکه مسلمانیم و از جمله اهداف اصلی ما رسیدن به کمال انسانی است، پاسخهای دوستان مثل درس خواندن، محبت به خانواده و امید به ظهور هر سه در قالب هدف قرار می گیرد. درس خواندن اگر به نیت علم آموزی و کسب درآمد حلال باشد انگیزه الهی است. محبت به خانواده مادامی که که مانع یاد خدا نشود (قرآن: اموال و فرزندان شما را از یاد خدا غافل نکند) مطلوب بلکه واجب است. اما لذت بردن از زندگی به راحتی در این قالب قرار نمی گیرد؛ یعنی با هدف ذکر شده سازگار نیست ولی با هدفی که آقای “نمیشه گفت” ذکر کرده اند که البته نوعی بی هدفی است شاید بخواند.

۲. در باب سوال دوم (هدف از زندگی و رابطه آن با انگیزه)
رابطه را توضیح دادم
بعضی از دوستان هنوز هدف بلندمدت مشخصی در زندگی ندارند، این واقعیت تلخ گویا مبتلابه جمعیت کثیری از مردم عالم نیز هست!
عماد گفته که «هدفم در زندگی انصافا و حقیقتا خدمت به دیگران است». یکی از عرفا گفته بود؛ مدت زیادی بود از خدا تقاضا می‌کردم هدف اصلی از خلقت انسانها را برایم بگوید و بالاخره یکبار به من تفهیم شد که مهمترین هدف، یاری رساندن مردم به یکدیگر است. کمکهای شبانه مولا علی (ع) بارزترین مصداق این امر است. البته ناگفته پیداست که این هدف بزرگ در راستای رسیدن به کمال انسانیت است.

زهرا هم نظر عماد را دارد تقریبا

حرکت به سمت کمال و فی سبیل الله که برخی دوستان ذکر کرده اند، از آن اهداف متعالی است که به زندگی جهت می بخشد و مانند نورافکن مسیر را روشن می کند.
راه اندازی تجارت، استاد دانشگاهی، پیدا کردن کاری که تکراری نباشد، یادگیری ساز و امثال اینها، اهداف کوتاه مدت است. چون خیلی زود محقق می شود.
آقای مهدابی هم که با این توجیه که هدف آرمانی فقط حرف است، سوال را پیچانده اند. اما واقعیت این است که ما باید ۲۰ را هدف بگیریم که شاید بشویم ۱۷. یکی از شاگردان شیخ انصاری به ایشان گفت، آقا من هدفم این است که در علم و فقاهت مثل شما بشوم. شیخ گفت من امام جعفر صادق (ع) را الگو قرار داده بودم شدم شیخ انصاری، تو که مرا الگو قرار دادی خدا به تو رحم کند.

و اما یک نکته در باب اهمیتِ داشتن هدف:
شاید شنیده باشید که بیشترین آمار خودکشی در ژاپن است. فکر می کنید چرا؟
چون در آنجا بسیاری از مردم اصولا به زندگی پس از مرگ اعتقادی ندارند که بتوانند هدف مشخصی داشته باشند. وقتی مرگ پایان زندگی شد، تنها هدف، لذت گرایی خواهد شد و لذتهای دنیا خیلی زود انسان را اشباع می کند، در نهایت پوچی حاصل می‌شود. دلیلی برای کار کردن و نون درآوردن برای زن و فرزند نمی ماند. می گوید جان بکنم که چه؟ چرا باید کار کنم، چرا باید به دیگران محبت کنم، و … چرا باید زندگی کنم؟
اعتقاد به معاد که نباشد، مجوز هر گونه عملی نادرستی صادر می شود و کار شیطان آسان می شود.

در مورد سه سوال باقیمانده، هم انشاءالله توضیحاتی خواهم داد.

Share