گاهی اوقات خدا شوخی های بامزه ای با انسان می کنه! و البته با این کار به انسان تلنگر هم می زنه. یادمه برای اولین جلسه درس اصول میکرو خیلی وقت گذاشته بودم و جزوه ی خوبی آماده کرده بودم، لیکن وقتی سر کلاس رفتم، جزوه ناپدید شد! و به ناچار از محفوظات کمک گرفتم.
دیشب هم از وقتی که باید برای خانواده بگذارم گذشتم و برای درس برنامه نویسی پیشرفته کلی وقت گذاشتم! اسلاید آماده کردم و یک مثال عملی نوشتم که صبح برای بچه ها توضیح بدم. صبح که سر کلاس آمدم، کول دیسک حاوی اطلاعات را نیاورده بودم!
گاهی اوقات دو دو تا چهارتا نمی شود و همیشه دنیا بر طبق برنامه ریزی های ما پیش نمی رود. حتما موارد زیادی شده که برنامه ای ریخته اید و یک اتفاق ساده کل برنامه شما را به هم ریخته است. مثلا به خانواده می گویید، جمعه آینده حتما میریم شمال! لیکن صبح پنجشنبه مریضی مختصری می گیرید و شمال پـِرت! قصد خرید خودرویی را دارید و طبق برنامه تا آخر برج جاری پولش آماده می شود، لیکن هفته ای مانده به آخر برج دوست عزیزتر از جان، تقاضای دو میلیون تومان پول قرض می کند و خودرو …!
برعکس این موضوع هم صادق است، مثلا اسم شما برای حج عمره در می آید و شما هیچ پولی ندارید. خیلی ناراحت می شوید. فردا که قصد دارید بروید و انصراف بدهید، از شرکت به شما زنگ می زنند و می گویند، پاداش پروژه ای که چند ماه قبل به اتمام رسیده است به حسابتان واریز شده و از قضا دقیقا همان مقداری است که شما برای ثبت نام عمره لازم دارید (اتفاقی که مشابهش برای همکارم آقای ه. گ. افتاد)!
با این اوصاف منطقی به نظر نمی رسد که برای به دست آوردن یک خواسته، دست به هر تلاش ناجوانمردانه ای بزنیم تا به هر قیمتی که شده مثلا صاحب خانه بشویم یا مدیر فلان سازمان بشویم. اتفاقی که متاسفانه هر روز شاهد آن هستیم، زیرآب زنی برای تصاحب قدرت، دروغ گویی برای کسب درآمد بیشتر، چاپلوسی برای کسب ارتقاء و هزاران تلاش ناپسند برای کسب دنیای دون. روایتی به ذهنم رسید که شاید شما هم شنیده باشید (نقل به مضمون): مادامیکه به دنبال دنیا باشی، دنیا از تو فرار می کند و هرگاه از دنیا روی بگردانی، دنیا به سمت تو شتاب خواهد کرد.