اگر مریض شوی چه کار می کنی؟
نمک را در خاکستر می مالم و آن را به پیشانی می زنم.
مگر خوب می شوی؟
شاید شدم، شاید هم نشدم.
وقتی که دندان درد می گیری چه کار می کنی؟
آهن داغ می کنم و روی دندانم می گذارم اولش درد می گیرد ولی بعد خوب می شود.
می دانی الان ساعت چند است؟
ساعت دیگه چیه ،ما کاری به ساعت نداریم.
پس چطوری وقت را می فهمی؟
هر وقت شب بشود می خوابیم هر وقت روز باشد بیدار می شویم
تا حالا شهر رفته ای؟
می خواهم بروم چه کار کنم، یکی از بچه ها به شهر رفته ولی دیگر برنگشته، اینجا راحت هستیم. خیلی هم به ما خوش می گذرد. می گویند آنجا ماشین زیاد است، ماشین اگر آدم را زیر بگیرد آدم می میرد.
با حیوانات وحشی مشکلی ندارید؟
نه. آنها کاری به کار ما ندارند ما هم کاری به آنها نداریم.
منبع: کشف قبیله غارنشین (پی نوشت: وبلاگ منبع، حذف شده است)
این گفتگویی است بین یک روحانی و یک روستایی بدوی که تاکنون به شهر نرفته است و البته شهر هم به آنجا نرفته است. روایت رنج و فقر است.
اینجا آفریقای ایران است…
چندی پیش ایمیلی از طرف یک روحانی به نام محمد رضا فراهانی برایم ارسال شد که خیلی دردناک بود. البته مطلب بالا آنقدر دردناک نیست و به همین خاطر نوشتم. لیکن آن ایمیل که در مورد شیعیان مناطق سنی نشین بود خیلی تاسف بار بود و برای اینکه مورد سوء استفاده برخی فرصت طلبان واقع نشود آن را بیان نکردم.
شما اگر تمکن مالی دارید به ایشان و دوستانشان که برای آبادی مناطق فقیر نشین شیعه تلاش می کنند، کمک کنید.
برای آگاهی بیشتر به سایت فدائیان عدالت مراجعه کنید:
شماره حساب طرح اکرام کمیته امداد منطقه محروم عنبرآباد جیرفت کرمان سپهر صادرات ۰۱۰۱۴۲۳۹۳۰۰۰۸
مجری طرح اکرام در کمیته امداد عنبر آباد برادر عادلی ۰۹۱۳۹۵۷۲۶۴۵
شماره حساب ستاد فدائیان عدالت – سپهر صادرات محمد رضا فراهانی (۰۹۱۰۸۰۵۱۱۸۲)
شماره حساب ۰۳۰۱۰۱۹۳۷۸۰۰۰
شماره کارت سپهر صادرات ۶۰۳۷۶۹۱۰۱۴۸۶۸۵۴۱
پی نوشت آذر ۱۳۹۳: همچنان فدائیان عدالت به فعالیت مشغول است و می توانید به آنها در امور خیرشان کمک کنید.
سلام استاد
داشتم دنبال یکی از مطالب قدیمی وبلاگتون میگشتم، به این مطلب برخوردم و واقعا لذت بردم از پاسخهای جالب و زیبای اون مخاطب. خصوصا این جمله که … «می خواهم بروم چه کار کنم، یکی از بچه ها به شهر رفته ولی دیگر برنگشته،»
چقدر آرزوی داشتن یه همچو زندگی ای رو دارم. فارغ از تمدن و هرچی که بهش مرتبط بشه.
متاسفانه یه عده فکر میکنن بردن تمدن به یه روستا، خوبیه در حق افراد اون روستا … غافل از اینکه …
تابستون، جاتون خالی با گروهی از رفقا رفته بودیم مناطق روستایی کرمانشاه. معاون مناطق محروم رئیس جمهور هم اومده بود واسمون سخنرانی میکرد ” از افتخارات این دولت اینه که به تمامی روستاهای بیشتر از ۲۰ خانوار برق رسانی کرده” بعد که رفتیم روستاها رو دیدیم، متوجه شدیم غالب روستاها، به دلیل وضعیت کوهستانی منطقه، از پشتیبانی حتی یک شبکه صداوسیما محرومند، در حالی که وقتی جایی برق بره، بلافاصله تلویزیون هم میره و تلویزیونی که فقط برفک پخش کنه به درد اهالی نمیخوره و اینجوری شده بود که تمام خانواده های روستا ها یه دیش بزرگ رو پشت بومشون بود و …
نتیجه این خدمات رسانی دولتی این شده بود که تمام یا بیشتر بچه های اون روستا …. (زبونم قاصره از بیان بقیه مطلب!)
ببخشید … مطلب طولانی شد … راستش از اون چیزایی که اونجاها (و البته خیلی جاهای دیگه) دیدم دلم ناجور پره … اهل درد دل با چاه هم نیستم … مجبورم یه صفحه پرت تو یه وبلاگ مطمئن گیر بیارم و بیان کنم.
غرض از این نوشته ها این بود که بگم موضوع بندی مطالبتون به نظر اصلن کاربردی نیست. برا پیدا کردن یه مطلب مجبور شدم دویست سیصد تا مطلب دیگه رو هم بخونم … چون که نمیخواستم از ابزار جستجو استفاده کنم!
خوشا به حالت که توفیق خدمت به روستانشینان محروم را داشتی. نعمت بزرگیه که به هر کسی نمی دهند.
وبلاگ من هم اصولا کشکوله، کشکول هم طبقه بندی منسجمی نداره!
ببینید تصاویری رو از فعالیت های حاج آقا فراهانی در آفریقای ایران