مدیر خوب خدمتگزار خوب است

چند وقت پیش یک کتابی می‏خوندم به نام «راز موفقیت» نوشته‏ی کن بلانچارد. ماجرای کتاب به این صورت است که فردی که به تازگی ارتقاء سمت یافته و مدیر بخش بازاریابی شرکت شده، علی رغم موفقیت‏های گسترده در سمت قبلی‏اش، به دلیل عدم آگاهی از اصول مدیریت، در سمت جدیدش اصلا موفق نیست. البته تفاوتش با مدیران وطنی در این است که متوجه این شرایط شده و به کتابهای مدیریتی روی می‏آورد تا مشکلش را حل کند. ضمنا متوجه می‏شود که خود شرکت هم دوره‏های آموزشی مدیریت ارائه می‏دهد. از این رو مشتاقانه ثبت نام می‏کند. روزی که برای اولین بار به کلاس آموزشی خصوصی‏اش می‏رود می‏بیند که رئیس شرکت در اتاق نشسته و منتظر است. با تعجب می‏پرسد شما منتظر کسی هستید؟ رئیس پاسخ می‏دهد بله منتظر شما! آقای رئیس که استاد مدیریت است و بسیار کارکشته، خودش مسؤول آموزش این مدیر تازه کار است… از این پس داستان کتاب در کلاسهای آموزشی و فرایند رو به رشد مدیر تازه کار خلاصه می‏شود.
از مقدمات که بگذرم این کتاب اصول مدیریتی را در قالب یک کلمه و پنج جمله به صورت زیر خلاصه کرده است:

۱. See the Future
۲. Engage and Develope Others
۳. Reinvent Continuously
۴. Value the Results and Relationships
۵. Embody the Values

۱. آینده نگری: همیشه باید چشم انداز آینده را دید. به کجا باید برویم (هدف)، چه مشکلاتی پیش روی ماست چه راهکارهایی باید برای رفع آنها بیاندیشیم. اگر آینده را درست نگاه نکنیم همیشه در زمان حال، متوقف خواهیم بود!
۲. ایجاد انگیزه در کارمندان و توسعه‏ی آنها: انگیزه عامل بسیار قدرتمندی برای پیشرفت است. انسان ِ با انگیزه دیر به رختخواب می‏رود و زود از خواب برمی‏خیزد. او کار کردن را دوست دارد چون هدفش مشخص است و انگیزه‏ی لازم را دارد. توسعه‏ی دیگران: رکود عامل پس رفت و عقب ماندگی است. انسان ذاتا دوست دارد چیزهای جدید بیاموزد. یک مدیر موفق باید برای توسعه‏ی علمی، اخلاقی و رفاهی کارمندانش برنامه داشته باشد. باید کارمندان احساس پیشرفت و موفقیت کنند. کارگاهها و سمینارهای آموزشی، برنامه‏های تفریحی و سیاحتی در کارمندان احساس خوشایندی به وجود می‏آورد.
۳. بازیابی مداوم: مدیر موفق باید همواره خودش را به روز نگه دارد. باید آموزه‏های جدید را بیاموزد تا بتواند در جهان رو به پیشرفت و پر از رقابت کنونی سازمانش را با ایده‏های جدید و خلاقانه درست هدایت کند. باید همواره بیاموزد تا بتواند به کارمندانش بیاموزاند.
۴. ارزش نهادن به نتایج و روابط: کارمندان از مدیر انتظاراتی دارند؛ یکی از آنها این است که وقتی به نتایج خوبی می‏رسند، مورد حمایت و تشویق سازمان قرار گیرند. این کار شاید خرج چندانی برای مدیر نداشته باشد ولی تاثیر بسیاری در روحیه‏ی کارمندان دارد. نکته‏ی دوم اهمیت دادن به روابط افراد است. مدیر خوب باید بداند که کارمندانش با چه مشکلاتی در زندگی روبه‏رو هستند و اگر امکان داشت کمکشان کند. حتی اگر کمکی هم نمی‏تواند بکند، همین که کارمند بداند که مدیرش به این مسائل اهمیت می‏دهد مهم است!
۵. تجسم بخشیدن به ارزشها: مدیر خوب باید تجسم عملی ارزشهای تعریف شده در سازمان باشد. مثلا اگر جلب رضایت مشتری یکی از ارزشهای سازمان است، مدیر خودش باید الگوی این کار باشد. کارمندی که ببیند مدیرش با مشتری، بد رفتار می‏کند الزامی نمی‏بیند که خودش خوب رفتار کند.

اگر حروف ابتدای این ۵ اصل را کنار هم بگذاریم کلمه‏ی SERVE به معنی خدمت به دست می‏آید که قانون طلایی مدیریت است. مدیر خوب خدمتگزار خوب است. این یک تعارف نیست. مدیر باید با تمام وجود، خودش را خدمتگزار کارمندان و مشتریانش بداند. مشتری وقتی صداقت سازمان و مدیر سازمان را ببیند احساس رضایت می‏کند و این بهترین تبلیغ است.

با این تفاسیر شما مدیر موفقی هستید یا نه؟!

Share

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *