روزمرّگی درد بد درمانیست…
خدا را شکر که برخی اتفاقات ناگهانی هستند، وگرنه زندگی آنقدر تکراری و خسته کننده می شد که هر آینه آرزوی مرگ می کردیم. خدا را شکر که طبیعت همیشه بهار نیست، تا یادمان از خزان نرود. خدا را شکر که همیشه ایام به کام نیست تا یادمان از خدایمان نرود… بزرگی می گفت همه انسانها قبل از رفتن تذکر می گیرند؛ یکی از تذکرات رفتن و کوچ کردن دوستان و آشنایان است.
محمد مهدی پورحسن، مسئول بانک صادرات، شعبه خضری. زیاد نمی شناختمش، لیکن دفعه قبل که به خضری رفته بودم خیلی اتفاقی گذرم به بانک صادرات افتاد و برای آخرین بار دیدمش و سلام علیکی کردیم. مثل دفعات قبل خنده رو بود… امروز اما دیگر مسئول شعبه نیست، یک سانحه کافی بود تا جمعیتی داغدار شوند. افسوس که فراموشی زود تاثیر می کند. هفته ای نخواهد گذشت که مسئول شعبه دیگری تعیین خواهد شد، و باز عبرت گیرندگان قلیلند.
فکر که می کنم، بسیارند دوستان و آشنایانی که با یک خبر کوتاه، مدتها افسوس نبودنشان را خورده ام. اما روزمرّگی همچنان درد بددرمانی است؛ گویی مرگ تنها برای دیگران است. گویی ما همیشه جوان خواهیم ماند و فرصت جبران همواره هست! شما اینطور فکر نمی کنید؟ خیلی موضوع جدی و پیچیده ای است. پیغمبر اکرم (ص) فرمودند: مردم در خوابند، آنگاه که مردند بیدار می شوند. خدا کند که ما زودتر بیدار شویم.
قصد ما این است که نمیریم تا توبه کنیم، اما آنقدر توبه نمی کنیم تا می میریم. (آیت الله بهجت؛ نقل به مضمون)