بینات نسخه ۳.۱

بیش از یک سال از تولد نرم افزار «کاغذ دیواری نورانی» گذشت و عده ای از مومنین از احادیث آن استفاده کردند. البته بر خلاف بسیاری از نرم افزارهای کاربردی دیگر که به محض تولید، توسط سایتهای دانلود مثل پی سی دانلود و آسان دانلود و امثال اینها تبلیغ و منتشر می شوند، این نرم افزار با وجود اینکه از برخی سایتها تقاضای انتشارش را هم کردم، مورد اقبال واقع نشد و تنها دو سه وبلاگ (مثل + و + و +) به تبلیغ آن پرداختند؛ خدا خیرشان دهد.

به هر تقدیر نسخه ۳.۱  این نرم افزار منتشر شد. در این نسخه امکان عدم نمایش متن عربی یا فارسی حدیث وجود دارد. برای این منظور کافیست اندازه قلم متن عربی (یا فارسی) را ۰ قرار دهید. همین طور مشکلی در قسمت ذخیره تصاویر وجود داشت که رفع شد. به تقاضای تعدادی از دوستان، امکان تغییر کلید میانبر از CTRL+W به کلیدهای دلخواه دیگری اضافه شد. تعدادی حدیث جدید از نهج البلاغه مولای متقیان و کتاب مواعظ عددیه و کتاب المراجعات به احادیث منتخب اضافه شد و تعداد احادیث به ۵۳۰ رسید. در افزایش احادیث کمی وسواس به خرج می دهم که از احادیث با محتوای تکراری پرهیز کنم. البته دوستان هم در صورت تمایل می توانند به غنای مجموعه کمک کنند.

تغییر نام از کاغذ دیواری نورانی به «بیـّـنات»

با توجه به اینکه اسم کاغذ دیواری نورانی با نوعی از کاغذ دیواریهای واقعی اشتباه می شد و کمی هم طولانی بود، اسم نرم افزار را به بیـّــنات تغییر دادم. برای دانلود آخرین نسخه به صفحه مخصوص بیـّــنات مراجعه فرمایید.

تبلیغ و انتشار بینات

به منظور تبلیغ و انتشار بینات، دوستان علاقه مند می توانند از کد زیر استفاده کنند:

خروجی این کد، تصویر دارای لینک زیر است:

حدیثی از امیرالمؤمنین در ضرورت تعاون با خویشاوندان

مَنْ یَقْبِضْ یَدَهُ عَنْ عَشِیرَتِهِ فَإِنَّمَا تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ یَدٌ وَاحِدَهٌ وَ تُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ أَیْدٍ کَثِیرَهٌ وَ مَنْ تَلِنْ حَاشِیَتُهُ یَسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِهِ الْمَوَدَّه
آن که از جود و کرم به قوم خود بخل نماید یک دست یارى او از آنان باز داشته شده، و در عوض دستهاى بسیارى از آنان از یارى او قطع گردیده است. و آن که با اقوام خود نرمى کند همواره از عشیره‌‏اش محبت و دوستى خواهد دید
نهج البلاغه، خطبه ۲۳

نرم افزار حدیثی بینات (کاغذ دیواری نورانی)تنظیمات نرم افزار بینات - کاغذ دیواری نورانیبچه ها مشغول بازی

Share

پنج خصلت کودکان که پیامبر دوست داشت

به نقل از سایت خبری ۵۹۸
آیت الله مجتهدی رحمه الله علیه می فرمودند:
پیامبر خدا (ص) فرمودند: «من به خاطر پنج خصلت کودکان را دوست می‌دارم» ما هم خوب است این صفات را از بچه‌های یاد بگیریم.
 اول: کودکان زیاد گریه می‌کنند
«بچه‌های زیاد گریه می‌کنند»، اشک بچه‌ها دم مشک‌شان است. به محض اینکه ناراحت می‌شوند دانه‌ای اشک بر روی صورتشان جاری می‌شود پیامبر خدا (ص) فرمودند: من بچه‌ها را دوست دارم به خاطر اینکه آنها گریه‌ می کنند.
خداوند هم بندگانی که اشک می‌ریزند و گریه می‌کنند دوست دارد. در روایت داریم که:‌ «هر چیزی قیمتی دارد به جز قطره اشکی که از خوف خدا از چشم جاری شود.»
گریه از ترس خدا بسیار فضیلت دارد، به خصوص در نماز شب. شب‌ها کاری بکنید که اشک چشم‌تان جاری شود ولو به اندازه بال مگسی باشد خوف از خدا و ترس روز قیامت را به یاد آورید و از ترس اینکه مبادا با دست خالی از دنیا بروید گریه کنید علمای قدیم زیاد گریه می‌کردند. پسر شیخ عباس قمی روی منبر می فرمودند: «ما هنگام سحر با شنیدن صدای گریه پدرمان از خواب برمی‌خواستیم.» آشیخ عباس از اولیای خدا بود. او صاحب کتاب مفاتیح است که بعد از قرآن بیشترین کتابی است که در ایران به چاپ می‌رسید مفاتیح اوست. ای خدا مار ا هم خدایی کن لذتی دارد که انسانی خدایی بشود
دوم: کودکان با خاک بازی می‌کنند
«بچه‌ها خودشان را روی خاک‌ها می‌مالند». اگر دقت کرده باشید متوجه شده‌اید که بچه‌ها بازی با خاک را دوست دارند حال می‌خواهد بچه آیت‌الله باشد یا بچه وکیل با بچه وزیر با بچه بقال محل فرقی نمی‌کند پس پیامبر خدا (ص) فرمود: من بچه‌ها را دوست دارم برای اینکه آنها تکبر ندارند با خاک بازی می‌کنند بر روی آن می‌غلتند.
سوم: کودکان دعوا می‌کنند اما کینه ندارند
بچه‌ها با هم دعوا می‌کنند، اما کینه ندارند در حال بازی می‌زنند و کله هم را می‌شکنند، اما یک ساعت دیگر زود آشتی کرده و باز هم با هم بازی می‌کنند. حالا پدر و مادرهای آنها در حال دعوا هستند که مقصر بچه تو بود!… بچه تو آتش‌پاره است… ولی بچه‌ها با هم آشتی کرده‌اند و در حال بازی هسنتد .بچه‌ها زود قهر می‌کنند و زود هم آشتی می‌کنند.
یکی سگ کینه ندارد، یکی بچه. قدیم بچه‌ها می‌زدند سگ را زخمی می‌کردند، اما به محض اینکه یک لقمه نان به آن می‌دادند دمش را تکان می‌داد و می‌گفت [ممنون].
چهارم: چیزی برای فردا ذخیره نمی‌کنند
«برای فردایشان چیزی دخیره نمی‌کنند» فردا خدا بزرگ است امروز هر چه دارند می‌خورند و اصلا نمی‌گویند کمی از آن را برای فردا بگذاریم، اما بزرگ‌ترها، نه. این گونه نیستند مادر به بچه‌اش می‌گوید: بچه جان همه پول‌هایت را خرج نکن کمی برای فردایت بگذار، اما بچه نه؛ هر چه دارد همین امروز خرج می‌کند و چیزی ذخیره نمی‌کند.
قدیم هم این گونه بود مردم چیزی ذخیره نمی‌کردند هر روز مایحتاج را از در دکان بقالی خریداری می‌کردند. من یادم هست که مردم به در مغازه می‌رفتند و یک مثقال چای، نیم سیر قند، دو سیر گوشت، سه سیر برنج، نیم سیر روغن می‌خریدند. این گونه نبود که پنج کیلو گوشت و هشت تا مرغ بخرند و برای فردایشان ذخیره کنند چون می‌گفتند شاید فردا مرده باشیم آقای سراج برای من تعریف کردند که شخصی برای آشیخ بزرگ تهرانی یک گونی برنج آورد. آشیخ بزرگ خطاب به اهل خانواده فرمود یک کاسه بیاورید.
بعد از اینکه کاسه را آوردند او یک کاسه برنج از داخل گونی برداشت و فرمود این برای امشب ما بس است بقیه آن را به در خانه همسایه‌ها ببر.
بله ایشان تمامی گونی برنج را قبول نکردند، قدیم این گونه بود کسی برای فردایش چیزی ذخیره نمی‌کرد، چرا؟‌ چون امید زنده بودن فردا را نداشتند. روز به روز خوراک روزانه‌شان را تهیه می‌کردند.
پس از یکی از صفات خوب بچه‌ها این است که چیزی از خوراکی‌هایشان را برای فردا نمی‌گذارند مادرش می‌گوید نصف این پفک نمکی را برای فردایت بگذارد، اما بچه همه آن را می‌خورد.
پنجم: کودکان می‌سازند ولی دل نمی‌بندند
«می‌سازند سپس خراب می‌کنند». قدیم بچه‌ها در کوچه‌ها با خاک و آب گل درست می‌کردند و با همان گل ساختمان می ساختند اتاق و حوض و پنجره و غیره مثل بچه‌های الان که نقاشی می‌کنند. قدیم بچه‌ها با گل ساختمان می‌ساختند، اما به محض اینکه مادرشان می‌گفت بچه بیا برو مدرسه لگد می‌زدند و کل ساختمان را خراب می‌کردند. ساختمان توی دلشان نبود دل به این ساختمان نمی‌بستند می‌ساختند و خراب می‌کردند حالا ساختمان می‌سازند. موقع مرگ به محتضر می‌گویند: بگو لااله‌الاالله. اما شیطان به او می‌گوید اگر بگویی لااله‌الاالله ساختمانت را خراب می‌کنم.
استاد ما آقای برهان می‌فرمودند قدیم رسم بود که در خانه‌ها یک آینه قدی روی بخاری می‌گذاشتند و دو تا چراغ حبابی هم این طرف و آن طرفش می‌گذاشتند شخصی آینه قدی خرید و به خانه برد بعد از مدتی بیمار شد ما به ملاقاتش رفتیم دیدیم در حال سکرات موت است اما هر چه به او می‌گفتیم بگو لااله‌الاالله نفسش در نمی‌آمد. اتفاقا زد و حالش خوب شد بعد از مدتی او را دیدیم و سوال کردیم فلانی ما به عیادت تو آمدیم و تو در حال سکرات مرگ بودی و ما خیال کردیم که می‌خواهی بمیری هر چه به تو گفتیم بگو لااله‌الاالله تو نمی‌‌گفتی او گفت راستش شخصی کنار اتاق ایستاده بود و می‌گفت اگر بگویی لااله‌الاالله آینه را می‌شکنم.
بعد آقای برهان فرمودند: آن شخص این قدر این آینه را دوست داشت که هر وقت به خانه می‌آمد اول یک دستمال برمی‌داشت آن را پاک می‌کرد و به آن نگاه می‌کرد، اما بعد از اینکه خوب شد آینه را فروخت تا حب آینه در دلش نباشد.
اگر محبت خانه توی دلت باشد محبت ماشین بنز توی دلت باشد محبت محراب و منبر و هر پست و مقامی توی دلت باشد شیطان موقع مرگ کنارت می‌آید و می‌گوید: اگر بگویی لااله‌الاالله کارت خراب است به همین خاطر هم لااله‌الاالله را نگفته از دنیا می‌روی از خدا بخواهیم که هنگام مرگ چیزی توی دل‌مان نباشد.
ای یک دله صد دله دل یک دله کن/مهر دگران را از دل خود یله کن
بله مهر دگران را از دلت بیرون کن تا شیطان ایمانت را نگیرد خدایا توفیق عمل به این احادیث را به همه ما مرحمت بفرما.
Share

جمع بین دنیا و آخرت

پست قبلی گویا ابهاماتی را در برخی دوستان ایجاد کرده، لذا در پاسخ، این پست را می نویسم. در یکی از نظرات، گفتم زندگی خرج دارد، دو تن از دوستان (که ظاهرا هنوز متاهل نشده اند!) ایراد گرفتند یاد ماجرایی افتادم:

قبل از نقل ماجرا بگویم که اصل این اصطلاح «زندگی خرج دارد» یک شوخی است و من هم فی البداهه به قصد مزاح نوشتم اما دروغ هم نبود!

اگر درست در خاطرم باشد مرحوم آقای حق شناس نقل می فرمود (نقل به مضمون) در زمان حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله، مرد مسلمانی که عیالوار بود از دنیا رفت و پیغمبر بر او نماز خواندند و او را دفن کردند. سپس رسول خدا از مردم پرسید این مرد، اموالی هم داشت که برای زن و بچه هایش بماند، گفتند بله یا رسول الله، اما چون مرد نیکوکاری بود قبل از مرگ، تمام اموالش را وقف کرد! رسول خدا با ناراحتی فرمودند اگر زودتر  می‌گفتید بر او نماز نمی‌خواندم و او را در قبرستان مسلمین دفن نمی کردم! (در سایت آقای قرائتی هم مشابه این داستان ذکر شده است.)

این را گفتم که بگویم، هر چند «تعلق» به دنیا و مادیات بد است، اما از سویی برای امرار معاش خود و خانواده، وظیفه داریم با همین دنیا کار کنیم و درآمد کسب کنیم و در حد عرف جامعه، رفاه خانواده را تامین کنیم. چه اینکه شنیده اید روایتی را که می گوید عبات ۱۰ جزء دارد، که ۹ جزء آن کسب حلال است. کسب حلال هم مصادیق گسترده ای دارد از بیل زدن و کشاورزی کردن و کارمندی و کاسبی تا کارهای نرم افزاری! البته در تمام اینها احتمال فرورفتن در حرام هم هست. مثلا من کارمند اگر در ساعت کاری، به جای پاسخگویی به ارباب رجوع، مرتب با تلفن دولت به این و آن زنگ برنم، درآمدم حلال نخواهد بود.

در مورد کارهای پروژه‌ای مثل برنامه های نرم افزاری سه حالت پیش می‌آید: یک وقت هست اصلا پروژه را تنها برای جنبه های غیرمادی شروع می کنیم؛ مثلا شما پروژه ای بر می دارید و مهمترین نیت تان این است که خودتان چیزی یاد بگیرید مثل پروژه های دانشجویی یا دوره های کارآموزی. گاهی پروژه را برای ثواب آخرتی آن انجام می دهید مثل برخی مهندسان و کارگرانی که در عتبات عالیات کار می کنند یا پروژه کاغذ دیواری نورانی یا پروژه های مذهبی که غالبا به قصد سود معنوی و رضای پروردگار است. ولی بالاخره یک کارهایی هم هست که انسان در آن علاوه بر خدمت به خلق قصد تجارت هم دارد، مثل برخی پروژه هایی که در سایت Farsi OCR آورده ام.

اللَّهُمَّ أَغْنِنِی بِحَلَالِکَ عَنْ حَرَامِکَ وَ بطاعتکَ عن معصیتکَ و بِفَضْلِکَ عَمَّنْ سِوَاکَ

خدایا مرا به حلالت از حرام بازم دار و به طاعتت از معصیت رهایم کن و به فضلت از دیگران بی‌نیازم کن. (خوب است این دعا را پس از هر نماز سه بار بخوانید. البته یادم نیست کجا دیده ام اما مطمئنا در جایی دیده ام!)

Share

نماز شیرین

به نقل از سایت حیا

حاج آقا قرائتی تعریف می‏کرد: در ستاد نماز گفتیم، آقازاده‌ها، دخترخانم‌ها، شیرین‌ترین نمازی که خواندید، برای ما بنویسید. یک دختر یازده ساله یک نامه نوشت، همه ما بُهتمان زد، دختر یازده ساله، ما ریش‌سفیدها را به تواضع و کرنش واداشت. نوشت که ستاد اقامه نماز، شیرین‌ترین نمازی که خواندم این است که: در اتوبوس داشتم می‌رفتم یک مرتبه دیدم خورشید دارد غروب می‌کند. یادم آمد نماز نخواندم، به بابایم گفتم: نماز نخواندم، گفت: خوب باید بخوانی، اما حالا که اینجا توی جاده است و بیابان، گفت: برویم به راننده بگوییم نگه‌دار. پدر گفت: راننده که بخاطر یک دختر بچه نگه نمی‌دارد، گفتم: التماسش می‌کنیم. گفت: نگه نمی‌دارد. گفتم: تو به او بگو. گفت: گفتم که نگه نمی‌دارد، بنشین. حالا بعداً قضا می‌کنی. دختر دید خورشید غروب نکرده است و گفت بابا خواهش می‌کنم، پدر عصبانی شد، اما دختر گفت: پدر، امروز اجازه بده من تصمیم بگیرم. می‌گفت ساکی داشتیم، زیپ ساک را باز کرد، یک شیشه آب درآورد. زیرِ صندلی اتوبوس هم یک سطل بود، آن سطل را هم آورد بیرون. دستِ کوچولو، شیشه کوچولو، سطل کوچولو. شروع کرد وسط اتوبوس وضو گرفت. قرآن یک آیه دارد می‌گوید: کسانی که برای خدا حرکت کنند مهرش را در دلها می‌گذاریم به شرطی که اخلاص داشته باشد، نخواسته باشد خودنمایی کند، شیرین‌کاری کند، واقعا دلش برای نماز بسوزد، پُز نمی‌خواهد بدهد. «إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا» مریم/۹۶ یعنی کسی که ایمان دارد، «وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» کارهایش هم صالح است، کسی که ایمان دارد، کارش هم شایسته است، «سَیَجْعَلُ لَهُمْ الرَّحْمَانُ وُدًّا»، «وُدّ» یعنی مودت، مودتش را در دلها می‌گذاریم. شاگرد شوفر نگاه کرد و دید که دختربچه وسط اتوبوس نشسته و دارد وضو می‌گیرد، پرسید: دختر چه می‌کنی؟ گفت: آقا من وضو می‌گیرم، ولی سعی می‌کنم آب به کف اتوبوس نچکد. بعدش هم می‌خواهم روی صندلی، نشسته نماز بخوانم. شاگرد شوفر یک کمی نگاهش کرد و چیزی به او نگفت. به راننده گفت: عباس آقا، ببین این دختر بچه دارد وضو می‌گیرد.
راننده هم همین‌طور که جاده را می‌دید، در آینه هم دختر را می‌دید. مدام جاده را می‌دید، آینه را می‌دید، جاده را می‌دید، آینه را می‌دید. مهر دختر در دل راننده هم نشست. راننده گفت: دختر عزیزم، می‌خواهی نماز بخوانی؟ صبر کن، من می‌ایستم. ماشین را کشید کنار جاده و گفت: نمازت را بخوان دخترم، آفرین. چه شوفرهای خوبی داریم، البته شوفر بد هم داریم که هرچه می‌گویی: وایسا، گوش نمی‏دهد. او برای یک سیخ کباب می‌ایستد، اما برای نماز جامعه نمی‌ایستد. در هر قشری همه رقم آدمی هست. دختر می‌گفت: وقتی اتوبوس ایستاد، من پیاده شدم و شروع کردم به نماز خواندن. یک مرتبه اتوبوسی‌ها نگاهش کردند. یکی گفت: من هم نخواندم، دیگری گفت: من هم نخواندم.شخص دیگری هم گفت: ببینید چه دختر باهمتی است، چه غیرتی، چه همتی، چه اراده‌ای، چه صلابتی، آفرین، همین دختر روز قیامت، حجت است. خواهند گفت: این دختر اراده کرد، ماشین ایستاد. یکی یکی آنهایی هم که نماز نخوانده بودند، ایستادند به نماز. دختر می‏گفت: یک مرتبه دیدم پشت سرم یک عده دارند نماز می‌خوانند. می‏گفت: شیرین‌ترین نماز من این بود که دیدم، لازم نیست امام فقط امام خمینی باشد. منِ، بچه یازده ساله هم می‌توانم در فضای خودم امام باشم.

پی نوشت

فیلم سخنرانی را یکی از دانشجویان از سایت مستضعفین فرستاد:

Share

کوکا کولا نخورید – اگر مسلمانید

خیلی از ما منتظریم امام زمان (عج) بیایند و مطمئن هستیم که از دستورات ایشان اطاعت خواهیم کرد. باید هم همین طور باشد، چون بیش از ۱۱۰۰ سال انتظار کشیده ایم، ندبه و فرج خوانده ایم و مثلا خود را برای ظهور ایشان آماده کرده ایم… اما دو صد گفته چون نیم کردار نیست!

تصورسلام بر مهدی - Peace be upon Mahdi بفرمایید که آقا تشریف بیاورند و از ما تقاضایی داشته باشند که به ضرر ماست؛ آیا عمل خواهیم کرد؟ مثلا بفرمایند که به مدت یک سال تمام درآمدهای اضافه بر مصارف ضروری مسلمین باید صرف فقرا شود؛ یا بفرمایند که استفاده از لوازم تولید کشورهای غیرمسلمان حرام است! (مثلا) چه خواهیم کرد؟ دیگر نباید گوشی اپل و سامسونگ بخریم، نباید تلویزیون های سونی و توشیبا بخریم. نباید لوازم خانگی بوش، ایندزیت، بیم و بلومبرگ خریداری کنیم و هزاران نباید دیگر. البته این مثال است ولی اگر چنین تقاضایی داشته باشند واقعا با این موضوع کنار خواهیم آمد؟ من فکر می کنم کار سختی باشد! اگر کنار هم بیاییم توی دلمان غرغر می زنیم که مثلا امام را چه به این جور مسائل!
ادامه‌ی خواندن

Share