در سفر باید شناخت

۱. دو شب پیش ساعت حدودا ۱.۵ صبح بود که در مسیر قم شاهرود از فرط خستگی در دامغان توقفی کردم تا نفسی تازه کنم. حدود ۱۶-۱۷ ساعتی بود که نخوابیده بودم. خواستم راه بیفتم دیدم جوانی ساک به دست منتظر اتوبوس برای شاهرود است. چند کلامی باهاش صحبت کردم و از سادگی کلامش فهمیدم که اهل خلاف نیست؛ سوارش کردم. در راه برای اینکه خوابم نبرد با او هم‌صحبت شدم. او هم که دل پر دردی داشت از ماجراهای زندگی اش گفت. اهل روستایی در گنبد گلستان بود؛ اما در معدن ذغال‌سنگ طبس کار می کرد؛ کاری سخت و طاقت فرسا. الان هم چون پاهایش تاولهای شدیدی زده بود نمی توانست کار کند و برای درمان به گنبد باز می گشت. حقوق ماهیانه اش ۴۱۷ هزار تومان بود که می گفت پس از کسورات به سختی ۴۰۰ تومان آن نصیبمان می شود. در ماه ۲۷ شیف ۶ ساعته باید کار می کرد و بقیه اش آزاد بود! خودش می گفت طی ۱۵ روز ۲۷ شیفت را تمام می کنم و ۱۵ روز استراحت دارم.

اما نکته ای که از نظر من فاجعه بود رسوخ چشم و هم چشمی در دل روستاییان بود! پرسیدم که چرا کار معدن را انتخاب کردی؟ گفت من دامدار بودم، حدود ۷۰ گوسفند داشتم که از طریق آنها روزگار می گذراندم. اما در روستای ما برای کسانی که در معدن کار می کنند احترام ویژه ای قائل اند و مثلا می گویند فلانی معدن‌کاره و تو داری گوسفند می چرونی بی عرضه! حتی همسرم هم مرتب این موضوع را می گفت. تا جایی که مجبور شدم تمام دامهایم را به کسی از اقوام فروختم و خودم به معدن البرز شاهرود آمدم. بعدها که تعدیل نیرو شد اخراج شدم و از سر ناچاری صدها کیلومتر آن طرف تر در معدن طبس مشغول شدم. الان ۸ سال می گذرد و آن شخصی که دامهایم را خریده سرمایه داری شده، ماشین دارد و خانه و … و من هر روز ضعیف تر از دیروز چه از نظر بدنی و چه روحی.

واقعا معدن کار بودن چه مزیتی دارد که دامداری و کشاورزی ندارد؟ من که هر چه فکر کردم به نتیجه ای نرسیدم. تنها فهمیدم که چشم و هم چشمی زمان و مکان نمی شناسد. وقتی زن روستایی حاضر است شوهرش صدها کیلومتر دور از خانه کار کند ولی معدن کار باشد، اوج فاجعه روشن می شود.

خدا همه ما را به راه راست هدایت کند.

۲. طی یک ماه گذشته همت کرده و در کلاس شنای دانشگاه شرکت کردم. بالاخره پس از عمری شنا یاد گرفتم! واقعا ورزش مفرح و سودمندی است!

Share

ادبیات نوین دانشجویی

۱. ابراز تاسف دانشجو برای استاد از بابت نگرفتن نمره

با سلام
بنده متاسفم برای شما که وضعیت یه بنده گرفتار خدارو درک نکردید لطفا از این به بعد سنگ اهل بیتو به سینه نزنید
لباس سیاه اهل بیت پوشیدن مسئولیت داره درک عمیق احتیاج داره ما هم که قسم دروغ نخوردیم میگید قسم نخورید، اون قسم دروغه آقا.
من که وضعیتمو گفته بودم حالا ۷.۷۵ با ۹.۷۵ چه فرقی برام میکنه ای خدا بگم چیکارت کنه

من که یوزر پسمو داده بودم گفتم وضعیت بندرو چک کنید آخه چرا اینکارو با من کردید؟
بازم اگه کاری می تونید برای من انجام بدید دریغ نفرمایید من هنوزم گرفتارم
خدا بندرو و شمارو عاقبت بخیر کنه. ببخشید اسائه ادب کردم (مجبور شدم بگم)یا علی

۲. ابراز تاسفی دیگر و نیت خوانی برای تلفظ یک کلمه!

باسلام و عرض خسته نباشید

در مورد نکته ای که در مورد تلفظ حرف C…nt در کلاس جلوی دوستانم اشاره کردید، باید بگویم که تلفظ بنده اشتباه نبود.

رجوع کنید به:

یا فایل تلفظ را دانلود نمایید.

هر چند که تیر (سخن) رها شده از کمان دوباره به کمان باز نمی گردد و با فرض انکه شما نمی دانستید این کلمه دو تلفظ دارد و با در نظر گرفتن اینکه هیچ انسانی خالی از عیب نیست، ولی خالی از لطف نبود که  ذکر شود بیان این نکته ی (ناصحیح) توسط شما به چند دلیل بسیار جای تاسف دارد:

۱-      نیت و لحنی که شما در لحظه ی بیان این نکته ی (ناصحیح) داشتید و هدف ناسالم و بدخواهانه ای که در پس آن بود.

۲-      بیان این نکته از زبان شما که همواره در نظر ما به عنوان یک استاد اخلاق مدار با اسلاید های اخلاقی و زیبا بودید.

پیشاپیش از سعه ی صدر شما تشکر می شود

 

آخرالزمان است دیگر، تا ما دانشجو بودیم جرات نداشتیم به استادمان غیر از لفظ استاد بگوییم، حالا “تو” کلمه محترمانه ای است که استفاده می شود. این دو ایمیل قابل انتشار بودند؛ ایمیلهای غیرقابل انتشار زیادند!

Share