تمام کارمندان یک شرکت نگران بودند. یکی مدام راه میرفت، دیگری در ساعت کاری مدام صحبت میکرد…
تعدادی کارآموز که تازه به شرکت آمده بودند تعجب کرده و از یک کارمند ارشد پرسیدند اینجا چی شده؟
جواب شنیدند: تروریستها مدیر عامل ما را دزدیدهاند. آنها صد میلیون تومان برای آزادی او میخواهند و اگر فراهم نشود، قرار است او را با نفت آغشته کرده و در آتش بسوزانند.
ما داریم از کارمندان کمک میگیریم.
یکی از کارآموزان پرسید: به طور متوسط هر کارمند چقدر هدیه میکند؟
.
.
.
.
.
تقریبا یک لیتر!!!
———————————————————————————————————————
Employees of a Company are all worried. Some are roaming around. Some are in
loud discussions during office time…..
Some Trainees, who had just joined, notice this and enquire about what happened
to a senior employee, they ask, “What’s going on?”
“Terrorists have kidnapped our Boss”
They’re asking for Rs.10 Crores ransom, otherwise they’re going to
douse him with petrol and set him on fire.
We’re going from desk to desk, taking up a collection.”
One Trainee asks, “How much is everyone giving, on average?
.
.
.
.
.
“About 1 litre.”
سلام
این بخش مطالب مشابه وبلاگتون، باعث میشه گاهی، کشیده بشم به چنین جاهای پرتی از وبلاگ …
البته گاهی می شود جای کارمند را با دانشجو و جای مدیر را با استاد عوض کرد و متن را به واقعیت نزدیک تر کرد!!! 🙂
البته گاهی!!!!
خیلی ممنون!